كلك معرفت: گلبرگ هايي از معارف ديني

مشخصات كتاب

سرشناسه : اسحاقي، سيدحسين، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : كلك معرفت: گلبرگ هايي از معارف ديني/ حسين اسحاقي .

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1389.

مشخصات ظاهري : 208ص.

شابك : 20000ريال 978-964-540-220-2: ؛ 20000 ريال(چاپ دوم)

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : چاپ دوم: زمستان 1389.

يادداشت : كتابنامه: ص. [201]- 208؛ همچنين به صورت زيرنويس.

عنوان ديگر : گلبرگ هايي از معارف ديني.

موضوع : اسلام -- مسائل متفرقه

موضوع : اسلام -- بررسي و شناخت

رده بندي كنگره : BP11/الف443ك8 1389

رده بندي ديويي : 297/02

شماره كتابشناسي ملي : 2028688

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

تعاليم حيات بخش اسلام اصيل ترين، زيباترين و عميق ترين آگاهى ها و شناخت ها را به پيروان خود مى دهد. تعاليمى كه به فرموده امام هشتم (ع) اگر شرق يا غرب برويد از اين معارف نخواهيد يافت؛ معارفى كه در پرتو آيات قرآن كريم و معارف نبوى و علوى، هر انسان پاك ضميرى را مجذوب خود مى سازد و راه و رسم بهترزيستن را مى آموزد. از اين رو، آشنايى با معارف قرآن كريم و سيره اخلاقى و رفتارى نبوى و علوى آن بندگان صالح و برگزيده خدا كه «الگوى كمال» هستند، هم ضرورى و هم شيرين و دلنشين است.

آينه اى برداشته ايم تا به تماشاى «معارف زيباى قرآن» و «جمال و كمال معارف محمدى (ص) و علوى» بنشينيم.

عطر دل انگيز معارف قرآن و وجود پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) از خلال آيات قرآن و سخنان آن دو الگوى كامل به مشام جانمان مى رسد. هر چند بيش از چهارده قرن از نزول قرآن و آخرين فرستاده خدا و جانشين بر حقّش مى گذرد، ولى هنوز با تلاوت قرآن و مطالعه

ص: 12

زندگى و كلمات آن انسان هاى برتر و آينه هاى كمال، طراوت و شادابى معنويت را با همه وجود لمس مى كنيم.

آنچه پيش روى شماست گوشه اى از معارف قرآن كريم و سيره گفتارى و اخلاقى نبى مكرم اسلام (ص) و امير مؤمنان (ع) است كه توسط پژوهشگر ارجمند آقاى سيد حسين اسحاقى به رشته تحرير درآمده است. اميد است مورد استفاده زائرين قرار گيرد تا علاوه بر بهره مندى بيشتر از معارف زيارت، معرف و نماينده شايسته اى براى فرهنگ شيعى باشند.

انه ولى التوفيق

گروه اخلاق و اسرار

مركز تحقيقات حج

پگاه سخن

توجه به سرمايه وجودى خود و بهره مندى و برخوردارى از روحيه قوى، معناگرايى و باورهاى دينى، زندگى آدمى را پر از نشاط، پويايى و اميد مى كند. در مقابل، روحيه سست و احساس پوچى و بى ارزشى، موجب حيرانى در صحنه زندگى است.

با جارى شدن دين در روح آدمى، زندگى معنا، نشاط و پويايى مى يابد و در نتيجه، بسيارى از آسيب ها و بحران هاى هويتى، ضعيف يا ناكار مى شود. آنگاه كه رابطه آدمى با دين قوت گرفت، احساس تعهد و مسئوليت در برابر ارزش ها و باورها دو چندان مى شود و به فرد، هويت مى بخشد و به كمك آن، مى تواند خود را از ناملايمات جوانى به سلامت برهاند و از سرگشتگى در فكر و عمل دور بماند. انسان با داشتن چنين هويتى از راه هاى نيل به كمال آگاه مى شود. استاد مطهرى با اشاره به دو اصل خوديابى و خدايابى، مى نويسد:

شرط بازيافتن خود، بازيافتن علت و خالق خود است؛ يعنى محال است كه انسان بتواند خود را جدا از علت و آفريننده خود، به درستى

ص:13

ص: 14

درك كند و بشناسد. علت واقعى هر موجود، مقدم بر وجود اوست؛ از خودش به خودش نزديك تر است. (1)

از ديدگاه قرآن، غفلت، عامل اصلى بحران هويت است. اين كاستى سبب دور شدن انسان از هدف نهايى خلقت خويش و در نتيجه، گرايش به پوچى و بى هدفى مى شود. قرآن، خودفراموشى را نيز از عوامل بحران هويت مى داند كه در اثر خدافراموشى پديد مى آيد: «از آنانى نباشيد كه خدا را به فراموشى سپردند، در نتيجه خداوند نيز خودشان را از يادشان برده است». (2)

آگاهى از توانمندى ها و ظرفيت هاى وجودى خود، براى هدفمندى در زندگى بسيار مهم و از گام هاى نخستين است. اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد: «در شگفتم از كسى كه در جست وجوى گمشده اش برمى آيد و حال آنكه «خود» را گم كرده است و به جست وجوى آن برنمى آيد».(3)

بنابراين، شناخت نفس، از راه هاى هويت يابى است.

جوانى، نعمتى الهى است كه بايد از آن، به بهترين شكل بهره برداريم تا هنگام بازخواست، پاسخى در خور پيشگاه خداوند داشته باشيم كه هر ذره اى را حسابى است.

در فرهنگ غنى اسلام، يكى از راه هاى حفظ دين، آگاهى و علم


1- سيرى در نهج البلاغه، ص 299.
2- حشر: 19.
3- غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 34.

ص: 15

معرفى شده است. امام على (ع)، به طور ويژه، به جوانان سفارش مى كند كه دين خود را با كسب آگاهى و دانش حفظ كنند و در رهنمودى به اولياى جوانان مى فرمايد:

عَلِّمُوا صِبْيانَكُمْ ما ينْفَعُهُمُ اللهُ بِهِ لا يغْلِبُ عَلَيهِمُ المُرْجِئَةُ بِرَأيها.(1)

به بچه هايتان چيزى را آموزش دهيد كه خداوند به وسيله آن، سودى به آنها برساند تا اينكه گروه مرجئه (2)و منحرفان فكرى با نظريه هاى خود بر آنها چيره نشوند.

فرصت ها مانند ابرها در حركتند و جوانى نيز چنين است. پس جوان عاقل، كسى است كه از هر فرصتى براى حركت، توشه بردارد: «

فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيرِ فَانَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ

»؛ (3)«فرصت همچون ابرها مى گذرد، پس فرصت هاى نيك را دريابيد».

جوانان همواره بايد توجه داشته باشند كه نعمت جوانى از سرچشمه هاى خير و بركت است و بسيار زود مى گذرد. امام على (ع) مى فرمايد: «

ما أقْرَبَ الدُّنْيا مِنَ الذّهابِ و الشَّيبَ مِنَ الشَّبابِ

» (4)؛ «دنيا چقدر نزديك رفتن و پيرى چقدر نزديك جوانى است».


1- بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 2، ص 17.
2- فرقه اى از مسلمانان كه ايمان را قول بلا عمل مى دانند و اداى شهادتين را مقدم بر عمل مى شمارند و معتقدند تارك عمل را ايمانش نجات مى دهد.
3- غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، ص 473.
4- همان، ص 133.

ص: 16

بسيار پيش مى آيد كه جوان پيش از آنكه براى زندگى خود برنامه ريزى كند، جوانى را از دست مى دهد و زمانى به خود مى آيد كه غبار پيرى بر چهره اش نشسته است. پس بايد لحظه هاى جوانى را غنيمت شمرد و چه بسيارند كسانى كه اين گوهر را به رايگان مى فروشند. امام على (ع) مى فرمايد:

شَيئانِ لا يعْرِفُ فَضْلَهُما إلّا مَنْ فَقَدَهُما الشَّبابُ وَ الْعافِيةُ.(1)

دو چيز است كه كسى به ارزش آن پى نبرد مگر كسى كه آن را از دست دهد؛ جوانى و سلامت.

بى گمان آدمى براى تهذيب و تربيت، به برنامه نياز دارد و چه برنامه اى جامع تر و كامل تر از آموزه هاى دين مبين اسلام كه مى تواند تمام استعدادهاى آدمى را شكوفا ساخته و او را به كمال و تعالى رهنمون شود.

مجموعه پيش رو، قطره اى از آموزه هاى نورانى اسلام، برگرفته از متون دينى است كه بخش هايى از آن، در گذشته در قالب مقاله هايى در مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما چاپ شده است و اينك مجالى دست داده است كه با تكميل مباحث، آن را ره توشه جوانان خداگرا و اخلاق مدار سازيم. باشد كه نورانيت اين آموزه ها، روزى به كارمان آيد كه: يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص 371.

ص: 17

فصل اول: معارف توحيدى

اشاره

ص:18

ص: 19

جهان آفرينش، عجايب و شگفتى هاى بسيارى دارد كه آدمى را در صُنع نقاش هستى مبهوت مى سازد. از آن همه، نمونه هايى برگزيده ايم تا بار ديگر در آن نيك بنگريم و درس توحيد بگيريم.

شب و روز (1)

شب و روز

آدمى تا زمانى كه غرق خوشى است، ارزش نعمت ها را نمى داند و تنها هنگامى به خود مى آيد كه نعمتى را از دست بدهد. روز و شب، از نعمت هايى هستند كه به سبب تكرارشان، به آسانى از ياد مى روند.

خداوند شب را آفريد تا انسان بدان آرامش بگيرد و توانى تازه براى كار و تلاش بيابد. شب، نشانه رحمت الهى و مايه شادابى جسم


1- مطالب اين بخش با استفاده از: نشانه هايى از او، سيدرضا صدر، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى؛ جلوه هاى رحمت در نظام هستى، همت سهراب پور، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، تهيه شده است.

ص: 20

و جان است. قرآن كريم روز و شب را از رحمت هاى الهى مى شمارد و مى فرمايد:

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ وَ النَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (قصص: 73)

از رحمت الهى اين است كه براى شما شب و روز قرار داد تا از يك سو در آن آرامش پيدا كنيد و از سوى ديگر براى بهره گيرى از فضل خداوند بكوشيد و شايد شكر نعمت او را به جا آوريد.

آدمى در پرتو خواب و آسايش شبانگاهى، نشاط و توان دوباره مى يابد. بنابر آنچه در قرآن آمده، به يقين، خواب از نشانه هاى بزرگ حكمت الهى است:

وَ مِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (روم: 23)

و از نشانه هاى الهى، خواب شما در شب و روز است و تلاش و كوشش تان براى بهره گيرى از فضل پروردگار؛ به درستى كه در اين امور، نشانه هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند.

شب، زمينه تكامل و رشد معنوى انسان را فراهم مى آورد. آنان كه نداى قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا را به گوش جان شنيده اند و با رمز و راز آن آشنايند، قدر آن را مى شناسند.

ص: 21

آسمان

آسمان، سقفى است كه سراسر جهان را پوشانده و به ظاهر، بى ستون است. از سوى ديگر، در اين آسمان، ستاره هاى بى شمارى است كه بسيارى از آنها هزاران بار بزرگ تر از زمين هستند؛ چگونه اين سقف بى ستون آنها را حفظ مى كند و بر زمين فرو نمى ريزند؟

پاسخ اين پرسش را مى توان از اين كريمه قرآنى دريافت:

وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً «ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم». (انبياء: 32)

اين سقف محفوظ، همان جو زمين است. اين قشر هوا چندان محكم و مقاوم است كه اگر نبود، زمين پيوسته در معرض سنگ هاى آسمانى قرار مى گرفت و زندگى جانداران به خطر مى افتاد. ولى اين لايه هوا، سنگ ها را پيش از رسيدن به زمين مى سوزاند و متلاشى مى سازد. بى گمان، ماده از ساختن آسمانى چنين دقيق عاجز است؛ زيرا خود نيازمند آفريننده است. نظريه تصادف را نيز نمى توان پذيرفت؛ زيرا تصادف امرى ناگهانى است كه جاودانگى و استمرار ندارد. از اين رو، نمى توان اين حساب دقيق را اتفاقى دانست. در حقيقت، خلقت آسمان نشان از قدرت و دانشى بى انتها و حكمتى عظيم دارد.

ص: 22

خورشيد

حجم خورشيد 000/ 450/ 1 برابر كره زمين است. ميانگين فاصله خورشيد از زمين 150 ميليون كيلومتر است. فقط حرارت خورشيد به زمين مى رسد و باقى آن در فضا پخش مى شود.

اگر حجم خورشيد دو برابر ميزان كنونى بود، روزها بلندتر مى شد و شب ها كوتاه تر. در آن صورت، احاطه نورى خورشيد به زمين دو برابر مى شد، موجودات زنده نابود مى شدند ..

در برابر، اگر حجم خورشيد كمتر از اين مقدار بود، روزها كوتاه تر و شب ها بلندتر مى شد و باز هم جز نيستى چيزى عايد جانداران كره خاكى نمى شد.

اگر خورشيد به رنگى ديگر چون: سبز، سرخ، كبود، قهوه اى و بنفش بود، انسان نمى توانست محيط اطراف خود را به صورت طبيعى ببيند و تأثيرات ناگوار عصبى و روحى در او بر جا مى گذاشت.

آيا تشخيص سودمندى اين نور و رنگ براى خورشيد از ميان نورهاى رنگين زيان آور، نشانه كمال حكمت و دانش نامحدود و قدرت بى انتهاى خالق آن نيست؟

آيا ميزان بودن حرارت خورشيد كه به جانداران، حيات و به گياهان طراوت مى دهد، گوياى حكمت و قدرت پديدآورنده جهان نيست؟

ص: 23

آيا آفرينش اين كره آتشين كه از انرژى آن بهره مى بريم و ابر و باران به بركت آن پديد مى آيد، با اشعه ماوراء بنفش آن ميكروب ها از بين مى رود و با تأثير آن بر سردى و گرمى هوا باد توليد مى شود، نشان از تدبير خالق آن ندارد؟ خالق بى مانندى كه خود نيز در قرآن مجيد از اين نعمت بزرگ ياد مى كند و مى فرمايد: وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً «و چراغى روشن و حرارت بخش آفريديم». (نبأ: 13)

باشد كه چشمان بيدار و بيناى ما در پرتو انوار درخشان خورشيد هستى، نور خالق آن را ناديده نينگارد كه جز اين، نهايت

است!

باران

كمتر كسى است كه اهميت باران را نداند؛ چرا كه رشد گياهان، سرسبزى زمين هاى زراعى، جريان آب در چشمه ها، رودخانه ها، لطافت هوا، پاكى زمين از آلودگى ها، تعديل هوا و از همه مهم تر نشاط روحى و روانى، همه از آثار و بركات باران است. خداوند اين آفريده خود را زنده كننده زمين خشك مى شمارد:

وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (نحل: 65)

و خدا از آسمان باران فرستاد و زمين را پس از مرگ آن [با باران] زنده كرد، در اين كار نشانه اى است براى آنان كه سخن بشنوند.

ص: 24

آب هاى شيرين و گوارا، از آب شور پديد مى آيد. يك چهارم كره زمين، خشكى است و سه چهارم ديگر را درياهاى شور تشكيل مى دهد و باران هاى شيرين از اين آب هاى شور است. چه كسى آب درياها را تقطير مى كند و براى گياهان و جانوران و انسان ها آب شيرين تأمين مى كند؟

خورشيد كه هزاران بار از كره زمين بزرگ تر است، آب درياها را گرم مى كند، آب بخار مى شود، بالا مى رود و تبديل به ابر مى شود و از بارش آن، رودها جارى و جوى ها روان مى گردد، زمين زنده مى شود و ديباى سبز بر تن مى كند و فرش سبزينه مى گستراند. بخش ديگرى از باران در زمين نفوذ مى كند و سفره هاى زيرزمينى را سيراب مى سازد.

آيا ماده ناتوان و ناآگاه، مى تواند اين گردش منظم را اداره كند؟

حيات و زندگى

حيات، بزرگ ترين موهبت الهى است. هر انسانى با فطرت خويش درمى يابد كه خالقى آگاه، از روى حكمت، نعمت حيات را به او ارزانى داشته و از او خواسته است كه قدر اين بهترين ارمغان الهى را بداند و آن را به «ثمن بَخس»(1) نفروشد. با درك فلسفه حقيقى حيات، مى توان نردبان قرب پروردگار را پيمود و در مقابل، با فروش ارزان آن


1- قيمت ناچيز.

ص: 25

تا بدانجا رفت كه: أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ؛ «مانند حيوان، بلكه از آن هم پست تر شدند». (اعراف: 179)

قرآن مجيد انسان را با توجه به فطرت خداشناس او به داورى مى خواند و مى فرمايد:

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره: 28)

به راستى حقيقت حيات چيست؟ در پاسخ فقط مى توان گفت حيات وزن، حجم و مكان ندارد. مرده و زنده از نظر وزن و حجم يكسانند، ولى حقيقت هستى در علم بارى تعالى نهان است. زنده، زاينده و پديدآورنده است، اما مرده نه مى زايد و نه پديد مى آورد. حيات را حيات آفرينى است كه هميشه بوده و هست. اوست آفريننده دانش، قدرت، حكمت و اراده و مهر و محبت. ناگفته پيداست كه تنها چنين موجود مستقلى مى تواند پديد آورنده حيات باشد و او همان نور مطلق، حى مطلق و يكتاى هستى آفرين است، فتبارك الله احسن الخالقين.

شگفتى هاى چشم

چشم انسان را از نظر ساختمان پيچيده آن و هم از نظرگاه روان شناسى مى توان بررسى كرد.

ص: 26

از ديدگاه روان شناسى، حالت هاى مختلف چشم، بيمارى و تندرستى فرد را بازمى گويد. چشم هم درون و هم بيرون را مى بيند. وقتى با چشم به چيزى مى نگريم، از ظاهرش آگاه مى شويم، ولى وقتى به چشم كسى نگاه مى كنيم، از درونش با خبر مى شويم. چشم، دوستى و دشمنى را نشان مى دهد و بيننده را از نيت شوم يا خير صاحب آن آگاه مى سازد. چشم از رضايت و خشم و نيز از قوت و ضعف خبر مى دهد و از آسودگى و دلهره پرده برمى دارد. از اميد و نااميدى مى گويد، درستى و نادرستى را روشن مى سازد، از راستگويى و دروغگويى و از سيرى و گرسنگى فرد حكايت مى كند.

قاضى تيزبين، از چشم متهم نكته هاى فراوانى به دست مى آورد و بازپرس، پاسخ بسيارى از پرسش هاى خود را از چشم متهم مى گيرد و پليس با كليد چشم، رازهاى نهفته در دل مظنون به جرم را مى گشايد و پزشك با دقت در وضعيت چشم، به نوع بيمارى انسان پى مى برد.

آيا تاكنون در ساختمان چشم خود دقت كرده ايد؟ سازندگان دوربين هاى فيلمبردارى، براى نشان دادن دقيق رنگ ها، بسيار كوشيده اند و رنج ها برده اند، ولى هنوز نتوانسته اند رنگ ها را چنان ثبت كنند كه چشم مى بيند.

چشم هاى افراد بشر هرچند از لحاظ برخى ويژگى هاى ظاهرى متفاوتند، از نظر ديد رنگ ها، تفاوتى با هم ندارند و همه چشم ها، همه رنگ ها را به يك گونه مى بينند!

ص: 27

دوربين هاى عكاسى در عكس بردارى از فاصله هاى دور و نزديك، تنظيم خاصى دارند تا وضوح رعايت شود، ولى چشم در سريع ترين حركت مى تواند دور و نزديك را واضح ببيند. چشم نه تنها در نور سفيد، بلكه در نور زرد، سرخ، بنفش و ... مى بيند، ولى دوربين هاى عكاسى از عكس بردارى در همه نورهاى رنگين ناتوانند و اين به دليل ناتوانى سازنده آنهاست. عدسى دوربين عكاسى با قدرت محدود خود، نشانه سازنده اى داناست، پس عدسى چشم با داشتن قدرتى نامحدود، از پديدآورنده اى بسيار داناتر و تواناتر سخن مى گويد. دوربين عكاسى همه چيز را معكوس مى بيند، بالا را پايين و ايستاده را واژگون مى بيند، ولى چشم ما همه چيز را همان گونه كه هست مى بيند. آيا به اين فكر كرده ايم كه آبى كه در چشمان ماست، چگونه در درجه هاى گوناگون دما، وضع خود را حفظ مى كند؛ در حرارت بالا تبخير نمى شود و در حرارت پايين يخ نمى بندد. چه قدرت عظيمى توانسته است برخلاف قانون طبيعت و مايعات، چنين آبگونى را ايجاد كند كه در حرارت هاى گوناگون وضع خود را حفظ كند؟!

شگفتى در كار قلب و كبد

آنگاه كه خون از قلب خارج مى شود، همه سلول هاى بدن از آن تغذيه مى كنند و مقدار باقى مانده با رنگى تيره، از گذرگاه ديگرى به

ص: 28

قلب باز مى گردد. تيرگى رنگ آن به اين علت است كه در راه بازگشت، كثيفى ها، سم ها و گازهاى كربنيك را نيز جمع آورى مى كند. اين خون ها پيش از رسيدن به قلب، در حفره هاى شش ها ريخته مى شوند. شش ها نيز در اندك زمانى با يك انقباض و انبساط، خون آلوده را تصفيه و آن را شفاف و خالص مى سازند و آن را به قلب مى رسانند و مواد كثيف و گاز كربنيك را از مجراى دهان و بينى به وسيله بازدم خارج مى كنند.

شگفت آور است اگر بدانيم شُش ها، در هر 24 ساعت، نزديك به ده هزار ليتر خون را تصفيه مى كنند و به قلب مى رسانند. البته بدن آدمى به طور متوسط بيشتر از پنج يا شش ليتر خون ندارد، ولى بر اثر گردش مداوم و تصفيه پيوسته، در يك شبانه روز كار شش ها به تصفيه ده هزار ليتر خون مى رسد.

راستى اگر بنا باشد در جهان كارخانه اى تأسيس شود كه عمليات دهان، مرى، معده، روده، كبد، قلب، شش، كليه ها و ديگر عضوها را كه همه در حجمى بسيار كوچك قرار گرفته اند انجام دهد، به چه مقدار حجم و مساحت نياز دارد؟!

هر جا كه روم روى دل آراى تو بينم هر سو نگرم قامت رعناى تو بينم

در شمع و گل و بلبل و پروانه و گلزارمهر و مه و اختر، رخ زيباى تو بينم

مهر تو نه مهرى است كه از دل بتوان بردمن، خلق جهان، عاشق و شيداى تو بينم

مشتاق جمال تو نه تنها شده موسى كاندر دل هر ذره تمناى تو بينم

ص: 29

ذات تو چه مرموز و عجيب است و پر اسرارعالم همه را غرق تماشاى تو بينم

يك بيش نباشى و ندارى تو سرايى با اين همه هر جا نگرم جاى تو بينم (1)

شگفتى هاى گل ها و گياهان

قانون وراثت، بر عالم گياهان نيز حاكم است. در هسته سلول هاى جنسى گياهان، عاملى وجود دارد كه حفظ ويژگى هاى هر نوع گياه را در طول قرن هاى بسيار و در محيطهاى گوناگون برعهده دارد. مثلًا اگر يك دانه جو معمولى را سال اول در منطقه گرم و در سال دوم در منطقه سرد و سال سوم در منطقه معتدل بكارند، استعداد نهانى و توارثى آن با كشت در قسمت هاى مختلف تفاوتى نخواهد كرد.

توجه به وجود جنس نر و ماده در عالم حيوان و گياه، براى توليد مثلى هماهنگ با ويژگى ها و استعدادهاى ذاتى آن و تداوم نسل آنها بدين شيوه، از راه هاى آسان خداشناسى است.

نكته ها و لطايفى كه در وجود گل هاى رنگارنگ و زيبا به كار رفته، بسى بيشتر و جالب تر از زيبايى ظاهرى آنهاست. نقش هايى كه در وجود گل اطلسى و ارغوان و نيلوفر جلوه مى كند، لطايفى كه در گل مينا و سنبل به كار رفته است، حقايقى كه از دهان غنچه سيراب سرچشمه مى گيرد و رنگ هاى شاخه مرجان، ديده ها را در تماشاى


1- اخلاق در زندگى، ص 45- 48.

ص: 30

هستى زيبا خيره مى سازد و عقل ها را به تحسين آفريدگار و خضوع در برابر او وامى دارد.

پيشوايان دين، همواره مى كوشيدند بشر را به رازها و ناگفته هاى آفرينش آگاه سازند تا از اين رهگذر، معرفت خدا را كه مهم ترين سرمايه بشر در زندگى است، نصيب آنان كنند.

امام صادق (ع) در توحيد مفضل مى فرمايد: فكر كن كه خداوند در هر برگى، رشته هايى مانند رگ هاى بدن از هر طرف كشيده و فايده ها و مصلحت هايى در آنها قرار داده است. اگر انسان بخواهد يكى از اين برگ ها را بسازد، در صورتى كه وسايل و اسباب كار هم داشته باشد، با تحمل زحمت ها و صرف وقت بسيار، از عهده ساختن يك برگ برنمى آيد، ولى خداوند حكيم در اندك وقتى، در فصل بهار آن قدر گل و برگ و درخت و سبزه و شكوفه پديد مى آورد كه وصف نمى توان كرد.

به راستى، هر صاحب دلى كه در موسم بهار به دامن صحرا و دشت بنگرد، با لحن اعجاب آميزى خواهد گفت: «چمن سبز جهان را چمن آرايى هست».

آدمى با آگاهى از اسرار گياهان به ويژه گل ها، در پيشگاه خداوند خاضع مى شود و آنگاه با ترنمى خوش چنين مى سرايد:

يار، بى پرده از در و ديواردر تجلى است يا اولى الابصار

شمع جويى و آفتاب بلندروز بس روشن و تو در شب تار

ص: 31

گر ز ظلمات خود رهى، بينى همه عالم مشارق الانوار

چشم بگشا به گلستان و ببين جلوه آب صاف در گل و خار

ز آب بيرنگ صد هزاران رنگ لاله و گل نگر در اين گلزار (1)

هاتف اصفهانى

زمين

اشاره

زمين، خانه آسايش و گهواره آرامش بخش بشر و از شگفتى هاى بزرگ آفرينش است. ديدگاه جبران خليل جبران درباره شگفتى هاى زمين چنين است:

اى زمين! چه زيبا و باشكوه هستى! چه قدر اطاعت تو از نور، كامل و فروتنى تو از خورشيد، نجيب است. چه قدر پوشيدگى تو با سايه، ظريف و نقاب تاريكى بر چهره تو جذّاب است. اى زمين! چه قدر كامل هستى و چه قدر پير و قديمى.

در دشت هاى تو راه مى رفتم و از كوه هاى تو بالا مى رفتم و به دره هاى تو فرود مى آمدم و به غارهاى تو داخل مى شدم. پس دانستم خواب تو در دشت، امنيت تو در كوه، آرامش تو در دره، اراده تو در سنگ و سكوت تو در غار است. پس تويى كه با نيروى خود، گشاده هستى. با فروتنى خود بالايى و با بالا بودن خود، پايين هستى، با نيرومندى خود، نرمى و با وجود


1- شگفتى هاى آفرينش، حسين نورى، صص 54- 79 با اندكى تلخيص.

ص: 32

اسرار و پوشيده هاى خود، آشكارى.

سوار درياى تو شدم و روز تو را گذراندم و نهرهاى تو را تعقيب كردم. پس شنيدم كه ابديت، با جزر و مدّ تو حرف مى زد و روزگاران، ميان تپه ها، غم هاى تو را مى سرود و زندگى، با مردم تو و در سراشيبى هاى تو، راز و نياز مى كرد.

اى زمين! بهار تو مرا بيدار كرد و به جنگل هايت برد؛ به آنجا كه نفس هاى تو مانند بخار بالا مى روند. تابستان تو، مرا در مزرعه هاى سرسبز نشاند؛ آنجا كه كوشش هاى تو به ثمره ها تبديل مى شوند. پاييز تو زودگذرى نعمت ها را به ياد من آورد و زمستان تو مرا به خوابگاه تو برد؛ آنجا كه پاكى تو مانند برف پراكنده مى شود. پس تو، معطر با بهارت، بخشنده با تابستانت، باصفا با پاييزت و پاك با زمستانت هستى.

*** اى زمين! چه قدر با گذشت هستى و تحمل و وقار تو چه قدر زياد است و چه قدر مهربان هستى بر فرزندان برگشته از حقيقت خود كه در خيال هاى خود گم شده اند.

ما كفر مى ورزيم و تو بركت مى دهى. ما مى آلاييم و تو تقديس مى كنى. ما سينه تو را زخمى مى كنيم و تو زخم هاى ما را با مرهم پر مى كنى.

ما در دل تو استخوان و جمجمه مى كاريم و تو از آن، سبزه و

ص: 33

درخت مى رويانى.

ما در تو جسدهاى بى جان به امانت مى گذاريم و تو بيابان هاى ما را از آب فراوان و خاك خود را از خوشه پر مى كنى.

ما چهره تو را با خون، رنگ مى كنيم و تو صورت هاى ما را با آب شست وشو مى دهى.

ما عنصرهاى تو را مى گيريم تا از آنها توپ ها و ابزارهاى ويران گر بسازيم و تو عنصرهاى ما را مى گيرى و از آن گُل ها و زنبق ها به وجود مى آورى.

چه قدر بردبارى تو گسترده است و چه اندازه آفريدگار تو زيبايت آفريد. تو نشانه بزرگ پروردگار و آيه دانش و حكمت و توانايى بى انتهاى او هستى. اى زمين، تو چه هستى و كه هستى؟(1)

الف) بسترى مناسب براى زندگى

در قرآن كريم مى خوانيم:

ى

ا أَيهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ* الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً

(بقره: 21- 22)

اى مردم، پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما و


1- نك: جبران خليل جبران، انديشه هاى نو و شگفت، ترجمه: سيمين پناهى فرد، صص 81، 82، 84 و 85.

ص: 34

پيشينيان شما را آفريد تا پرهيزكار شويد؛ آن كس كه زمين را بستر [راحت] شما قرار داده است.

پروردگار حكيم در اين آيه ها، براى آنكه پرستش بندگانش در پيشگاه خويش را با شناخت همراه سازد، از نعمت زمين كه آن را بسترى مناسب براى زندگى انسان ها قرار داده است، نام مى برد؛ «مركب راهوارى كه نيروى جاذبه اش به ما اجازه حركت و استراحت و ساختن خانه و تهيه باغ ها و زراعت ها و انواع وسايل زندگى را داده است.

واژه «فِراش» يا همان بستر استراحت كه در آيه شريفه آمده است، نه تنها مفهوم آرامش و آسودگى خاطر و استراحت را در بر دارد، گرم و نرم و معتدل بودن را نيز مى رساند».(1)

امام سجاد (ع) در تفسير اين آيه شريفه مى فرمايد:

خداوند زمين را مناسب طبع شما و موافق جسم شما قرار داد. آن را گرم و سوزان نساخت كه از حرارتش بسوزيد و چندان سرد نيافريد كه منجمد شويد. آن را آن قدر معطر و زننده قرار نداد كه بوى تند آن به مغز شما آسيب رساند و آن را بدبو نيافريد كه مايه هلاكت شما شود .... آرى، خداوند اين گونه زمين را بستر استراحت شما قرار داد.(2)


1- تفسير نمونه، ج 1، صص 118 و 119.
2- تفسير نور الثقلين، حويزى، ج 1، ص 41.

ص: 35

ب) نشانه هاى خداوند در زمين

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ

؛ «و در زمين نشانه هايى براى اهل يقين هست». (ذاريات: 20)

با توجه به اين آيه، درمى يابيم كه نشانه هاى خداوند در كره زمين به حدى است كه هيچ انسانى توان شناخت كامل آنها را ندارد. حجم زمين، فاصله آن از خورشيد، حركت آن به دور خود، حركت آن به دور آفتاب و نيروى جاذبه و دافعه اى كه از آن حركت به وجود مى آيد و هماهنگى همه اينها با هم، برخى از نشانه هاى بزرگ خداوند است. موادى كه زمين را شكل داده و منابع گوناگونى كه در سطح و زيرِ زمين براى زندگى انسان ها آماده شده، هر يك موهبت و نشانه اى از نشانه هاى اوست. كرسى موريسين مى گويد:

در تنظيم عوامل طبيعى كره زمين، نهايت دقت و ريزه كارى به كار رفته است. براى نمونه، اگر لايه خارجى كره زمين، اندكى از آنچه هست، ضخيم تر مى بود، اكسيژن- يعنى عامل اصلى حيات- به وجود نمى آمد. هرگاه عمق درياها بيشتر از عمق فعلى بود، آن وقت همه اكسيژن و كربن زمين، جذب مى شد و امكان زندگى بر روى كره زمين، از بين مى رفت. همچنين اگر هواى اطراف زمين، اندكى از آنچه هست، رقيق تر مى بود، سنگ هاى آسمانى كه هر روز ميليون ها عدد از آنها به سوى زمين مى آيند، به آسانى از جوّ زمين عبور مى كردند و

ص: 36

آسيب هاى جدّى به كره زمين مى رساندند و زندگى انسان ها را با خطرى همواره، روبه رو مى كردند. تنها بيست و يك درصد از هواى اطراف زمين، اكسيژن است. اگر اندازه اكسيژن موجود در هوا، به جاى بيست و يك درصد، پنجاه درصد مى بود، همه مواد سوختنى بر روى كره زمين، شعله ور مى شد و اگر جرقه اى به درختى در جنگل مى رسيد، همه جنگل به طور كامل مى سوخت. خوشبختانه غلظت هواى پيرامون زمين به اندازه اى است كه اشعه كيهانى موجود در فضا را تا ميزانى كه براى رشد و نموّ گياهان لازم است، به طرف زمين عبور مى دهد و همه ميكروب هاى زيان بار را در همان فضا از بين مى برد و ويتامين هاى مفيد را ايجاد مى كند. يا وجود بخارهاى گوناگونى كه در طى قرن ها از اعماق زمين برآمده و در هوا پخش شده است و بيشتر آنها هم گازهاى سمى هستند، آلودگى هواى پيرامون زمين را در پى نداشته است؛ زيرا وجود درياها و اقيانوس ها و جنگل ها و باران هاى سودمند، مانع از رخ دادن چنين پى آمد زيان بارى براى كره زمين شده است.(1)


1- تفسير نمونه، ج 22، صص 330- 332، به نقل از كرسى موريسين، راز آفرينش انسان، ترجمه: محمد سعيدى، صص 33- 36.

ص: 37

به راستى، ثمره دقت و توجه به اين همه نشانه و آفريده هاى زيباى پروردگار، جز فروتنى و سپاس گزارى و حق شناسى از نعمت هاى بى پايان او نخواهد بود.

ج) كره اى رام شده براى انسان ها

يكى از نعمت هاى بزرگ خداوند رام و هموار كردن كره زمين براى انسان هاست. در قرآن كريم در اين باره مى خوانيم:

هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِى مَنَاكِبِهَا وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيهِ النُّشُورُ

(ملك: 15)

او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد. پس بر شانه هاى آن راه برويد و از روزى هاى خداوند بخوريد و بازگشت همه به سوى او است.

واژه ذَلول در اين آيه شريفه، جامع ترين تعبيرى است كه مى توان براى كره زمين به كار برد؛ زيرا اين مركب راهوار در عين حركت هاى گوناگون و بسيار سريع، چنان آرام به نظر مى رسد كه گويى هيچ حركتى ندارد. بعضى از دانشمندان مى گويند: زمين چهارده نوع حركت دارد كه شامل حركت به دور خود، حركت به دور خورشيد و حركت به همراه مجموعه منظومه شمسى در دل كهكشان است.

پوسته زمين نه چندان سخت و خشن و نه چندان سست و نرم است، اگر بيشتر سطح زمين باتلاق هايى بود كه همه چيز در آن فرو

ص: 38

مى رفت يا ماسه هاى نرمى كه پاى انسان تا زانو در آن فرو مى نشست يا سنگ هاى تيز و خشنى بود كه پاى انسان با اندك راه رفتن كوفته و زخمى شد، قدر زمين، بيشتر شناخته مى شد.

فاصله زمين از خورشيد نه چندان كم است كه همه چيز در آن از شدت گرما بسوزد و نه چندان دور كه همه چيز از سرما بخشكد. فشار هوا بر كره زمين نه آن اندازه زياد است كه سبب خفگى آن شود و نه آن اندازه كم كه از هم متلاشى شود. جاذبه زمين نيز نه آن قدر زياد است كه استخوان ها را در هم بشكند و نه آن قدر كم است كه انسان با يك حركت از جا كنده و در فضا معلّق شود.

بدين ترتيب، زمين به اراده الهى، از هر نظر «ذَلُول» و رام و در تسخير انسان است تا انسان به ياد پروردگار بيفتد و بداند كه روزى به سوى او باز خواهد گشت؛ همان گونه كه در آيه شريفه به اين حقيقت اشاره شده است كه:

إِلَيهِ النُّشُورُ

؛ «و بازگشت همه به سوى اوست». (ملك: 15)

د) پهنه آماده سازى غذا

خداوند در سوره مباركه عبس، آيه 24 مى فرمايد: فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ «انسان بايد به غذاى خويش بنگرد».

بى گمان، غذا، ضامن حيات انسان است. براى عبارت فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ معانى متعددى گفته اند. يكى از معانى آن،

ص: 39

نگريستن به غذا، دقت و انديشيدن در ساختمان مواد غذايى و آثار حيات بخش آن در وجود انسان است كه به انديشيدن درباره قدرت آفريدگار هستى مى انجامد.

خداوند با اشاره به تأثير نزول باران هاى سودمند بر پيدايش فرآورده هاى غذايى، مى فرمايد أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً؛ «ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم». (عبس: 25)

آب، مهم ترين مايه حيات است كه به لطف پيوسته پروردگار، به فراوانى از آسمان فرو مى بارد و نهرها، چشمه ها و قنات ها را سيراب مى سازد كه:

اگر باران به كوهستان نباردبه سالى، دجله گردد خشك رودى

سعدى

بدين ترتيب، آدمى اهميت نظام بارش را درمى يابد و مى بيند كه چگونه آفتاب همواره بر سطح دريا مى تابد و ابر از آن برمى خيزد. ابر با وزش بادها به حركت درمى آيد و با دور شدن از سطح زمين و قرار گرفتن در منطقه سرد جوّى، به قطره هاى آب تبديل مى شود. بدين گونه، بارانى زلال و خالى از هرگونه آلودگى و املاح زيان بار و از آسمان فرو مى ريزد و جذب زمين و ريشه گياهان و درختان مى شود.

در آيه هاى بعد، خداوند با معرفى دو عامل ديگر پيدايش غذا مى فرمايد: ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً* فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبّاً؛ «سپس زمين را

ص: 40

از هم شكافتيم و دانه هاى فراوانى در آن رويانديم». (عبس: 26 و 27)

به عقيده بسيارى از مفسران، منظور اين آيه، شكافته شدن زمين با رويش جوانه هاى گياهان است. به راستى، اين از شگفتى ها است كه جوانه اى نرم و لطيف، خاك سخت را مى شكافد و گاه در كوهستان با عبور از لابه لاى صخره ها و گاه از از دل سنگ ها سر بر مى آورد.

در حقيقت، دانه هاى غذايى، مايه اصلى تغذيه انسان و بسيارى از حيوانات است. دانه هايى كه اگر رويش آنها بر اثر خشك سالى قطع شود، قحطى و گرسنگى جهان را فرا مى گيرد و زندگى دشوار مى شود.(1)

خالق و رازق زمين و زمان حافظ و ناصر مكين و مكان

آتش و آب و باد و خاك سكون همه در امر قدرتت بى چون

نام هاى بزرگ محترمت رهبر جود و نعمت و كرمت

سنايى

ه) عرصه نعمت هاى گوناگون

در آيه چهارم سوره رعد مى خوانيم:

و در روى زمين، قطعاتى است در كنار يكديگر و باغ هايى است از انگورها و كشتزارها و درختان خرمايى ... كه همه با


1- ر. ك: تفسير نمونه، ج 26، صص 145 و 147- 149.

ص: 41

ى

ك آب آبيارى مى شوند و با اين وصف، پاره اى از آنها را بر پاره اى ديگر، در [رنگ و چگونگى] ميوه، برترى مى بخشيم. به راستى كه در اينها براى مردمى كه خرد خويش را به كار مى گيرند، نشانه هايى [روشن از تدبير آفريدگار هستى] است.

شيخ طبرسى در توضيح اين آيه شريفه مى نويسد:

در روى زمين، بخش هاى گوناگونى است كه در كنار يكديگرند. برخى از اين بخش ها به صورت كوهى سخت و فاقد آب و گياه و برخى نرم و آماده براى رويش دانه و گياه هستند. پاره اى نيز شوره زارند. اين، يكى از شگفتى ها و قدرت نمايى هاى پروردگار است كه قادر است بخش هاى گوناگون زمين را كه در كنار هم قرار دارند، خاصيت هاى گوناگون بخشد.

در ادامه آيه نيز اشاره شده است كه بر روى زمين، باغ هاى سرسبز و پرطراوتى از انگورها و كشتزارها و درختان خرمايى هست كه همه آنها با يك آب، آبيارى مى شوند و اين نيز شگفتى ديگرى از آفرينش و نشانه ديگرى از قدرت نمايى پروردگار است كه با آنكه همه آنها با يك آب آبيارى مى شوند و در يك زمين مى رويند و از يك هوا بهره مى برند، خداوند، پاره اى از آنها را از نظر مزه و رنگ و خواص، بر پاره اى ديگر برترى بخشيد. اين شگفتى ها و تنوع در ميوه ها،

ص: 42

نشانه قدرت آفريدگارى است كه هر كدام را بر اساس مصلحت و حكمت، به شكل هاى گوناگون پديد آورده است.(1)

آب در پاى ترنج و به و بادام روان همچو در زير درختان بهشتى انهار

عقل حيران شود از خوشه زرّين عنب فهم عاجز شود از حقه ياقوت انار

بندهاى رطب از نخل فرو آويزندنخل بندان قضا و قدر شيرين كار

سيب را هر طرفى داده طبيعت رنگى هم بر آن گونه كه گلگونه كند روى نگار

پاك و بى عيب خدايى كه به تقدير عزيزماه و خورشيد مسخّر كند و ليل و نهار

سعدى

شگفتى هاى آفرينش شتر

خداوند بندگانش را به تفكر در آفرينش شتر دعوت مى كند: أَ فَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ؛ «آيا آنها به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شد؟» (غاشيه: 17)

شتر از موجودات شگفت انگيز جهان آفرينش و نشانه اى گويا از قدرت خالق هستى است كه ويژگى هاى زير را دارد:

7. بعضى چهارپايان، تنها از گوشتشان و برخى ديگر نيز بيشتر از شيرشان استفاده مى شود و از بعضى ديگر تنها سوارى مى گيرند و اندكى نيز براى باربرى مناسب هستند، شتر چهارپايى است كه هم از


1- مجمع البيان، شيخ طبرسى، ج 13، صص 188- 190.

ص: 43

گوشت و شيرش استفاده مى شود و هم از آن براى سوارى و باربرى بهره مى برند.

2. نيرومندترين و مقاوم ترين حيوان اهلى است كه مى تواند بار بسيارى حمل كند. همچنين هنگامى كه زانو زده است، اگر بار سنگينى بر او بگذارند، با يك حركت سريع برمى خيزد و روى پا مى ايستد، در حالى كه ديگر چهارپايان قدرت چنين كارى را ندارند.

3. توان تحمل تشنگى به مدت طولانى (نزديك به يك هفته تا ده روز) و گرسنگى شديد را دارد.

4. مى تواند هر روز مسافتى طولانى بپيمايد و از زمين هاى ناهموار و شنزارهاى سخت بگذرد كه به همين دليل، عرب ها آن را «كشتى بيابان ها» مى نامند.

5. بسيار كم خرج است و هرگونه رستنى و خار و خاشاكى را مى خورد.

6. در شرايط نامناسب جوّى، در توفان هاى سخت بيابان كه چشم و گوش هر جاندارى را كور و كر مى كند، با قابليت خاصى كه خداوند در پلك ها و گوش ها و بينى اش قرار داده است، مقاومت مى كند و به راه خود ادامه مى دهد.

7. با داشتن قدرت فيزيكى بالا، از رام ترين حيوانات است؛ به گونه اى كه يك كودك خردسال نيز مى تواند مهار يك قطار شتر را در

ص: 44

دست بگيرد و هر جا كه مى خواهد، ببرد.(1)

چندين هزار منظر زيبا بيافريدتا كيست كو نظر ز سر اعتبار كرد

سعدى

كوه ها

خداوند در سوره غاشيه، آيه 19 با اشاره به آفرينش كوه ها، آدميان را به تفكر در اين پديده باعظمت جهان هستى و دقت كردن در چگونگى قرارگرفتن آن بر زمين فرا مى خواند.

كوه ها مايه استوارى زمين هستند و بدون آنها، زندگى موجودات بر پهنه زمين امكان پذير نيست. ريشه كوه ها به يكديگر پيوسته است و همچون حلقه هاى زره، گرداگرد زمين را فراگرفته اند. از اين رو، لرزش هاى ناشى از حركت مواد مذاب درونى زمين و جذر و مدهاى حاصل از جاذبه ماه و خورشيد را به كمترين حد مى رساند.

كوه ها، پناهگاه هاى مطمئنى در برابر توفان هستند، آب ها را در خود نگه مى دارند و به تدريج روانه زمين هاى تشنه مى سازند و در دامنه هاى خود، حيات و سرسبزى و طراوت مى آفرينند.

كوه ها، مظهر شكوه و پايدارى و مايه خير و بركت هستند. انسان در دل كوه ها بيدارتر مى شود و هم از اين روست كه پيامبر اكرم (ص)


1- تفسير نمونه، ج 26، ص 428.

ص: 45

پيش از بعثت، ساعت ها در «جبل النّور» و «غار حرا» به عبادت مى پرداخت.(1)

زمين از تب لرزه آمد ستوه فرو كوفت بر دامنش ميخ كوه

جهان متفق بر الهيتش فرو مانده از كنه ماهيتش

سعدى

هشيارى برخى حيوانات

امام صادق (ع) در بيان زيركى بعضى حيوانات مى فرمايد: «اى مفضل! در هشيارى و زيركى كه خداوند از روى لطف در برخى حيوانات نهاده است، فكر كن تا بدين ترتيب، احدى از مخلوقاتش از نعمت هاى او دست خالى نباشد و اين نه از ناحيه عقل و انديشه حيوان است، بلكه [غريزه اى است كه] براى مصلحت، در طبع و خلقت آنها نهاده شده است. براى مثال، گوزن وقتى كه مارها را مى خورد و به شدت تشنه مى شود، از نوشيدن آب خوددارى مى كند، چون مى ترسد سمّ مار در بدنش پراكنده شود و او را بكشد. در اين حال، در كنار گودال آب به حال تشنه مى ايستد و از شدت عطش با صداى بلند ناله مى كند، ولى آب نمى خورد كه مبادا همان ساعت بميرد. اين حالت، اگر براى انسان پيش مى آمد، اى بسا نمى توانست خوددارى كند.


1- تفسير نمونه، ج 26، ص 428.

ص: 46

همچنين اى مفضّل! به روباه بنگر كه وقتى غذايى پيدا نكند، خود را به مردن مى زند و شكم خود را باد مى كند، به گونه اى كه پرنده ها خيال مى كنند او مرده است و چون براى خوردن او بر رويش مى نشينند، بى درنگ مى جهد و آنها را شكار مى كند. اى مفضّل! كيست كه روباه بى زبان را به اين حيله مجهز كرده است به جز كسى كه عهده دار روزى او شده است تا به اين وسيله و وسايل ديگر، روزى او را برساند. روباه حيوانى است كه از پرش و جهشى كه حيوانات درنده براى شكار دارند، عاجز است. به همين سبب، به چنين حيله و مكرى مجهز شده است تا گرسنه نماند.

اى مفضّل! چون خوك دريايى بخواهد پرنده اى را شكار كند، حيله اش اين است كه ماهى را مى گيرد و مى كشد و از هم بازش مى كند، به گونه اى كه روى آب پهن باشد. بعد خود را زير آن پنهان مى كند و آب را تكان مى دهد تا زير آن ديده نشود. وقتى مرغى روى لاشه آن ماهى مى نشيند تا آن را بخورد، ناگاه مى جهد و او را شكار مى كند. حال در اين حيله نگاه كن كه چگونه در طبع اين حيوان براى او قسمتى از مصلحت به وديعه گذاشته شده است».(1)

سعدى شيرازى در ستايش آفريدگارِ اين همه شگفتى مى گويد:


1- توحيد مفضّل اسرار و شگفتى هاى آفرينش در سخنان گهربار امام صادق ع، ترجمه و نگارش: سيد ابوالحسن حسينى تهرانى، صص 80 و 81.

ص: 47

هيا كنِ روزى مار و موراگر چند بى دست و پايند و زور

چنان پهن، خوان كَرم گستردكه سيمرغ در قاف، قسمت خورد

لطيفِ كَرمگسترِ كارسازكه داراى خلق است و داناى راز

به درگاه لطف و بزرگيش بربزرگان نهاده بزرگى ز سر (1)

زنبور عسل

در قرآن آمده است:

خداوند به زنبور عسل وحى كرد كه در كوه ها و درختان و سقف هاى رفيع منزل گيريد و سپس از انواع ميوه ها تغذيه كنيد و راه پروردگارتان را بپوييد. آنگاه از درون آنها شرابى شيرين به رنگ هاى مختلف بيرون مى آيد كه در آن براى مردم شفا قرار داده شده است. (2)

در اين دو آيه شريف، به خانه زنبور عسل اشاره شده كه از شگفتى هاى جهان آفرينش است. از ويژگى هاى خانه زنبور عسل، شش ضلعى بودن آن است. موريس مترلينگ در كتاب زنبور عسل خود مى گويد:

دكتر رايد گفته است كه مهندسان مى دانند تنها چهار روش علمى در هندسه براى تقسيم فاصله هاى منظم و ارتباط آنها و


1- كليات سعدى، صص 185 و 186.
2- نحل: 68 و 69.

ص: 48

ايجاد شكل هاى بزرگ و كوچك در دست است كه عبارتند از: مثلث قائم الزاويه، مربع و مسدس. همان گونه كه ديده مى شود ساختمان حجره هاى زنبور عسل از روى روش چهارم، مسدس يا همان شش ضلعى منظم ساخته شده است و اين شكل براى استحكام بنا مناسب تر است.

چنين حجره اى با كمترين مواد ساختمانى، بيشترين جا را فراهم مى كند و براى زنبور عسل در استفاده كامل از يك سطح، به گونه اى كه هيچ قسمتى از آن هدر نرود يا گوشه هاى تنگ و تاريكى پيدا نكند، هيچ راهى بهتر از ساخت خانه هاى شش ضلعى با گوشه هاى مساوى نيست.

سخنى درباره عسل

يكى از سودمندى هاى زنبور عسل، تهيه عسل است كه جزو لذيذترين غذاهاى بشرى است. اين حشره باهوش، براى به دست آوردن عسل كه عصاره گل هاى رنگارنگ و شكوفه هاى معطر و نتيجه همكارى بسيارى از زنبورهاست، بسيار مى كوشد. ميدان فعاليت زنبورها، معمولًا از يك كيلومترى كندو تجاوز نمى كند، ولى گاهى در جست وجوى شهد تا هفت يا هشت كيلومتر نيز پرواز مى كنند. براى اينكه كار پر زحمت اين حشره كوچك را بهتر درك كنيم، بايد بدانيم كه زنبور عسل براى هر چهارصد گرم عسل، دست كم هشتاد هزار بار از كندو به صحرا مى رود و برمى گردد. اگر اين رفت وآمدها را محاسبه

ص: 49

كنيم و مسافت هر بار رفتن را يك كيلومتر در نظر بگيريم، جمع مسافتى كه زنبورعسل براى به دست آوردن چهارصد گرم عسل مى پيمايد، دو برابر محيط كره زمين مى شود.

گفتنى است، عسل حدود هشتاد درصد قند دارد؛ قند طبيعى كه بدون كمترين زيان، جذب بدن و به سرعت داخل خون مى شود و به مصرف بافت ها و ماهيچه ها مى رسد. عسل منبع ويتامين هاى «آ»، «ب» و «ث» است و مواد معدنى و عطر مخصوصى دارد. عسل افزون بر اينكه به خوبى هضم مى شود، گوارش غذاهاى ديگر را نيز آسان مى كند. عسل آدمى را جوان نگاه مى دارد و مصرف مرتب و پيوسته آن، جسم و حافظه را تقويب مى كند. به همين جهت، فيثاغورث حكيم، به شاگردان خود توصيه مى كرد: تا مى توانيد، عسل و نان بخوريد. بقراط نيز گفته است: اگر مى خواهيد عمر طولانى كنيد، بايد عسل بخوريد.

مولانا با الهام از زندگى شگفت انگيز زنبور عسل، اين گونه سروده است:

گيرم اين وحى نبى گنجور نيست هم كم از وحى دلِ زنبور نيست

چون كه «اوحَى الرَّب الَى النَّحل» آمدست خانه وحى اش پر از حلوا شدست

او به نور وحى حق عزوجل كرد عالَم را پر از شمع و عسل

اينكه «كرَّمنا» ست (1)و بالا مى رودوحى اش از زنبور، كمتر كى بود


1- منظور انسان است.

ص:50

ص: 51

فصل دوم: معارف قرآنى

اشاره

ص:52

ص: 53

قرآن، كتاب زندگى است و آموزه هاى نورانى و انسان ساز آن، هديه اى است از جانب پروردگار براى تمام انسان ها در درازناى اعصار و امصار تا با نورانيت آن صحيفه جانشان را جلا دهند و ره به سلامت دنيا و سعادت عقبا سپارند.

تأثير شگفت انگيز قرآن

قرآن كريم در طول تاريخ، انسان هايى را دگرگون و مسِ وجودشان را به طلاى ناب بدل ساخته است. چه بسيارند انسان هايى كه با شنيدن آيات قرآن متحول شده اند كه اين امر، در الهى بودن آن ريشه دارد. به گفته هبة الدين شهرستانى:

سخن، مرتبه نازلى از روحيه متكلم است و اگر جاذبه سخن قوى باشد و گوش دهنده توجه كامل كند، مجذوبيت به حدى مى رسد كه شنونده، در روح گوينده، فانى مى شود. (1)

قرآن، سخن خدا، حق و صدق است و بر دل مى نشيند و از


1- آشنايى با قرآن، مرتضى مطهرى، ص 71.

ص: 54

تلاوت آن، تن كسانى كه از پروردگارشان پروا دارند، به لرزه درمى آيد و جسم و روح و ظاهر و باطن شان اثر مى پذيرد. خداوند اثرگذارى قرآن را تا آنجا مى داند كه كوه با آن همه استوارى و عظمت، در برابر آن تاب نمى آورد و متلاشى مى شود:

لَوْ أَنْزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ

(حشر: 21)

اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم، آن را مى ديدى كه از ترس خدا خاشع و متلاشى شده است و اين مثال ها را براى مردم مى زنيم شايد بينديشند.

وقتى كوه با آن استوارى و شكوه مندى، در برابر عظمت قرآن تسليم مى شود، انسان با جثه كوچك و ناتوان خود، براى تسليم و خشوع و دريافت معارف شگفت انگيز آن، سزاوارتر است. (1)

بايد دانست كه اثرگذارى قرآن بر روح و جان آدمى شرايطى دارد:

نخست آنكه انسان پاكدل باشد. «يكى از متعالى ترين غرايز و احساسات هر انسانى، حس مذهبى و فطرت خداجويى اوست و سر و كار قرآن با اين حس شريف و برتر است».(2)


1- الميزان، ج 19، ص 221.
2- آشنايى با قرآن، ص 71.

ص: 55

بنابراين، بايد فطرت و روان را براى فهم و درك معانى بلند قرآن پاك نگه داشت.

شرايط ديگر، توجه و دقت در پيام قرآن است. هر كسى اگر هنگام خواندن قرآن، به اين بينديشد كه قرآن، كلام محبوب و سخن طبيب حقيقى است، آنگاه در آيات قرآن تفكر و تعقل كند و به انذارها و بشارت ها و داستان هاى قرآن با ديده عبرت بنگرد، قلبش خاشع مى شود و معارف روح بخش اين كتاب آسمانى را به جان مى پذيرد.

شرط ديگر، رعايت آداب خواندن و شنيدن قرآن است. سكوت و دقت هنگام شنيدن و نيز خواندن با صداى نيكو و ترتيل، اثرگذارى قرآن را بيشتر مى كند؛ به ويژه تلاوت در خلوت و نيمه هاى شب با قلبى فارغ از دل مشغولى هاى دنيايى.

ايمان، مايه آرامش دل ها

عواملى همانند از دست دادن منفعت ها يا به خطر افتادن آنها، انسان را پريشان خاطر مى كند. كسى كه حفظ منافع را هدف اصلى خود بداند، هرگاه آن را در مخاطره ببيند، حياتش را متزلزل مى يابد. چنين فردى ممكن است به كلى نااميد شود و حتى در مراحلى به خودكشى روى آورد. در اين ميان، تنها ايمان مذهبى است كه از اضطراب آدمى مى كاهد و به وى آرامش قلبى مى بخشد. كسى كه اصول زندگى اش را

ص: 56

بر معارف صحيح و اعتقادات دينى استوار سازد، هرگز دچار بحران روانى نمى شود و ترس و ترديد، او را فرانمى گيرد. چنين انسانى در رويارويى با حوادث ناگوار، خود را نمى بازد؛ زيرا حوادث جهان را معلول نظام الهى و برخاسته از تدبير خداوند مى داند. پس روحيه خود را با توكل به خدا تقويت مى كند و هر حادثه تلخ و شيرينى را امتحان الهى مى پندارد. انسان موحد، سرنوشت خود را تنها در گذرگاه هاى طبيعى و مادى جهان نمى جويد و آن را به دست تدبير شخصى خود نمى سپارد، بلكه پديده هاى آفرينش را اسباب خدا مى داند. بدين ترتيب، عوامل افسردگى و نااميدى و اضطراب را خنثى مى كند تا در گرفتارى ها به بن بست نرسد. وى رنگ خدا را در سراسر زندگى مى بيند و با يارى جستن از او در همه مشكلات و گرفتارى ها، آرام مى گيرد. در قرآن آمده است:

هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

(فتح: 4)

اوست كه بر دل هاى مؤمنان آرامش فرستاد تا پيوسته بر ايمان شان بيفزايد و لشكرهاى آسمان و زمين از آنِ خداست و خداوند، دانا و حكيم است.

ايجاد آرامش در دل مؤمنان، سنت الهى و وعده حتمى خداوند است. خداوند، آرامش را در نهاد مؤمنان راستين مى نهد تا در پرتو آن،

ص: 57

در برابر عوامل درونى و بيرونى اضطراب و افسردگى پايدارى ورزند. از اين حالت به «سكينه» تعبير شده است.

پى آمد روى گردانى از ياد خدا

كسى كه پيوند خود را با خداوند قطع كند، چيزى جز دنيا نمى ماند كه به آن دل ببندد. در نتيجه، همه كوشش خود را صرف دنيا مى كند و در صدد اصلاح و توسعه زندگى دنيايى و بهره گيرى بيشتر از مظاهر آن برمى آيد. البته وى هرگز با آنچه به دست مى آورد، به آرامش حقيقى نمى رسد و خشنود نمى گردد. از اين رو، همواره در صدد رسيدن به مرتبه بهتر و بالاتر است و اين حرص هرگز پايان نمى گيرد. چنين كسى پيوسته در غم و اندوه، دغدغه، اضطراب و در حسرت آرزوهاى از دست رفته به سر مى برد. اين در حالى است كه اگر مقام پروردگارش را مى شناخت و به ياد او مى بود و باور مى كرد كه دنيا، گذرگاه است و زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع بى ارزشى است، آنگاه به آنچه خدا روزى اش كرده است، رضا مى داد و زندگى دنيا برايش آسان مى شد و روى «ضنك» و تنگى را نمى ديد.

به سبب همين اعتقاد است كه مؤمن، زندگى آزاد و فرخنده اى دارد و در ثروتمندى و فقر، خود را سعادتمند مى بيند. ولى كافر چنين نيست؛ زندگى او در دو چيز خلاصه مى شود: نارضايتى از آنچه دارد

ص: 58

و دل بستگى به آنچه ندارد و اين است معناى «معيشت ضنك» (1) كه قرآن مجيد مى فرمايد:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً* قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى (طه: 124- 126)

همانا هر كه از ياد من روى بگرداند، برايش زندگى سخت خواهد بود و او را در روز قيامت، كور محشور مى كنيم. مى گويد: پروردگارا! چرا مرا كه بينا بوده ام، كور محشور كرده اى؟ خدا مى فرمايد: همان طور كه وقتى آيات ما به تو رسيد، فراموش كردى، تو نيز امروز فراموش شده اى.

چنان كه از اين آيه ها برمى آيد، يكى از آثار روگردانى از ياد حق، نابينايى در آخرت است. نابينايى كافران در آخرت تجسم فراموش كارى و خود را به فراموشى زدن در دنياست. كافران در دنيا، چشم دل را به روى حقايق و نشانه هاى خدا مى بندند و خدا را از ياد مى برند. خداوند نيز در قيامت آنها را فراموش مى كند و بينايى شان را مى گيرد و چون اعتراض مى كنند، پاسخ بالا را مى شنوند.(2) به قول سعدى:

هر كه امروز نبيند اثر قدرت اوغالب آن است كه فرداش نبيند ديدار


1- ترجمه الميزان، ج 14، صص 14- 316 با تلخيص.
2- ر. ك: تفسير نمونه، ج 13، ص 330.

ص: 59

آگاهى از خويشتن

در قرآن آمده است:

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ* وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ

(قيامت: 14 و 15)

بلكه انسان خود بر [نيك و بد] خويش آگاه است هر چند [براى خود] عذرهايى بتراشد.

قرآن مجيد در آيات فراوانى به بيان روحيه ها و رفتارهاى انسان پرداخته است. از جمله مى فرمايد: «انسان بسيار ستمگر و قدرناشناس است».(1) و «هر گاه به انسان نعمتى دهيم، روى بگرداند و به تكبر گردن افرازد». (2)

در آيات قرآنى، به مناسبت هاى گوناگون، به صفات خوب و بد آدمى اشاره شده است. در آيه مورد بحث (3)، انسان هاى خوب و بد، همگى بر نيت و انگيزه هايشان آگاهند و خود را بهتر از هر كس مى شناسند؛ البته اين آگاهى، ذاتى است. در اين ميان، انسان هاى باتقوا به اين علم و آگاهى اعتراف مى كنند: «

انَا اعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَيرى وَ رَبِّى اعْلَمُ بى مِنّى بِنَفْسى

» (4)؛ «من به خودم از هر كس آگاه ترم، خداوند به من از خودم آگاه تر».


1- ابراهيم: 34.
2- فصلت: 51.
3- قيامت: 14.
4- نهج البلاغه، خطبه 184.

ص: 60

در مقابل، انسان هاى گناه كار و گمراه، در پى انكار اين آگاهى برمى آيند و به عذرتراشى مى پردازند در حالى كه خود به موجه نبودن عذرهاى خويش واقفند.

آگاهى از نفس و اعمال خويشتن، از مواهب بزرگ خداوند به انسان است. با تكيه بر همين علم است كه علماى اخلاق سفارش مى كنند آدمى در پايان روز، با خويش خلوت كند و به حساب خوب و بدِ كردار خود برسد. در تنهايى، ديگر نيازى به عذرتراشى نيست و انسان مى تواند فارغ از هر بهانه اى، به واقعيت و انگيزه هاى كردار خويش بنگرد و خوب و بد آنها را ببيند. پس شايسته است انسان از عذرتراشى ها و ظاهرسازى هاى ناروا پرهيز كند و واقعيت نفس خود را در نظر بگيرد. او بايد با زيباسازى ظاهر، در آراستن باطنش نيز بكوشد و اگر باطن او زشت باشد و ظاهرش را زيبا جلوه كند، خداوند به زودى زشتى باطنش را آشكار خواهد كرد. امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد:

به چه كار كسى مى آيد [چه فايده اى دارد] كه خوبى اش را آشكار كند و بدى اش را بپوشاند؟ آيا اين طور نيست كه وقتى به خودش رجوع مى كند، مى داند كه چنين نيست؟ و خداى سبحان مى فرمايد: بلكه انسان بر نفس خويش آگاه است، به درستى كه اگر باطن اصلاح شد، ظاهرش نيز نيرومند مى شود.(1)


1- الميزان، ج 20، ص 171.

ص: 61

شتاب زدگى

از ويژگى هاى انسان، شتاب زدگى در كارهاست. انسان شتاب زده، توفيق توجه كامل، انديشه كافى و مطالعه دقيق در كارها را نمى يابد. از اين رو، در تشخيص حق از باطل و خير از شر، دچار اشتباه مى شود و به گونه اى در طلب شرّ يا باطل برمى آيد كه گويى خيرى را مى طلبد. خداوند درباره اين صفت انسانى مى فرمايد:

وَ يدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيرِ وَ كَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا

(اسراء: 11)

و انسان [بر اثر شتاب زدگى] شرّ را مى طلبد، همان گونه كه جوياى خير است؛ و انسان همواره شتاب زده است.

گاهى آدمى بر اثر شتاب زدگى و بازنشناختن خير و شرّ خود، چيزى را از خداوند مى خواهد كه شرّ او در آن است و در طلب آن چنان به درگاه خدا اصرار مى كند كه گويى خير خود را در آن مى بيند. ازاين رو، امام صادق (ع) با تلاوت آيه يادشده فرمود:

راه نجات و رستگارى و هلاك و تباهى خود را بشناس تا خداوند را به خاطر طلب چيزى نخوانى كه چه بسا هلاك تو در آن باشد، در حالى كه تو مى پندارى نجات در آن است. (1)


1- تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 141.

ص: 62

بديهى است كه آدمى در موارد بسيارى، با واگذارى كارها به خداوند و با انديشه كافى در عاقبت كارها، و شناخت دقيق خير و شر و حق و باطل مى تواند از چنين اشتباه مهلكى در امان بماند. حضرت على (ع) مى فرمايد:

فَكمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِما انْ ادْرَكهُ وَدَّ انَّهُ لَمْ يدْرِكهُ

.(1)

بسا شتابنده براى چيزى كه اگر به آن دست يابد، دوست مى داشت كه [كاش] به آن دست نيافته بود.

زندگى دنيا

از دو زاويه مى توان به زندگى دنيا نگاه كرد:

گاهى انسان بينش الهى پيدا مى كند و با انديشيدن به رابطه دنيا و آخرت، دنيا را كشتزار يا تجارت خانه اى مى يابد كه بايد در آن دانه نيكى بكارد، كار شايسته، باور پاك و اخلاق عالى عرضه كند تا رستگار شود. قرآن در معرفى دنيا از اين زاويه مى فرمايد:

أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلهِ مُوسَى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِباً وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَ مَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ؛ «اين زندگى دنيا، فقط متاع و كالاست». (غافر: 39)

«متاع» يعنى كالايى كه نبايد به آن دل بست، بلكه بايد آن را به بازار برد و عرضه كرد و به ازاى آن، كالاى مطلوب خريد.(2) رواياتى


1- نهج البلاغه، خطبه 150.
2- الميزان، ج 11، ص 348.

ص: 63

كه دنيا را كشتزار آخرت يا تجارت خانه اولياى الهى و مانند آن معرفى كرده اند، از اين زاويه به دنيا نگريسته اند.

زاويه دوم، توجه به دنيا براى خود دنياست. در اين صورت، آدمى آن را جز بازيچه و سرگرمى نمى يابد. دنيا، از اين زوايه، لعب است؛ يعنى راه به مقصد و غايت حقيقى نمى برد. لعب، كارى است كه براى رسيدن به مقصدى خيالى و خالى از واقعيت انجام گيرد؛ و زندگى دنيا بدون غايت آخرت، لعب و سرابى بيش نيست. انسان هاى دنياگرا، همچون كودكان به بازى سرگرمند. فقط اسباب بازى ها تغيير يافته است. با چنين نگرشى، دنيا، لهو هم هست؛ زيرا شخص را به خود سرگرم كرده و از غايت حقيقى، يعنى آخرت بازداشته است. خداوند، آدمى را به اين امر توجه داده و فرموده است:

وَ يا قَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيكُمْ يوْمَ التَّنَادِ

(انعام: 32)

زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست و خانه آخرت براى كسانى كه تقوا مى ورزند، بهتر است؛ آيا نمى انديشيد؟

زندگى دنيوى مراحلى دارد. نخستينِ آن، دوره بازى و كودكى است. در اين زمان، فكر و همت انسان صرف بازى مى شود. در دوره دوم، كه همزمان با نوجوانى است، در انسان، ميل به سرگرمى هاى گوناگون پديد مى آيد. پس از آن، دوران عشق به زيبايى و خودآرايى آغاز مى شود كه همان جوانى است. سپس دوران تفاخر فرامى رسد. در

ص: 64

اين دوره، حس جاه طلبى و مباهات انسان را به خود مشغول مى دارد. اين مرحله به مسابقه در افزودن ثروت و اولاد ختم مى شود: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (حديد: 20). در اين مرحله، روح ثروت اندوزى و جمع آورى اموال و رقابت با ديگران در انسان به وجود مى آيد و ميل به داشتن فرزندان متعدد در او افزايش مى يابد.

اين است ماهيت زندگى كسانى كه بهره مندى از دنيا را هدف نهايى خود قرار مى دهند.

مراقبت از اعمال

وَ إِنَّ عَلَيكُمْ لَحَافِظِينَ* كِرَاماً كَاتِبِينَ* يعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ

(انفطار: 10- 12)

و بى شك، نگهبانانى والامقام و نويسنده بر شما گمارده شده است كه مى دانند شما چه مى كنيد.

اين سوره افزون بر يادآورى آگاهى انسان به كردار خويش، بدين اشاره مى كند كه خداوند براى ثبت اعمال بندگان، مأمورانى بر آنها گمارده است. خداوند، همچنين تأكيد مى كند:

إِذْ يتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ* مَا يلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ

(ق: 17- 18)

چون دو [فرشته] فراگيرنده از چپ و راست او نشسته [اعمالش

ص: 65

را] دريافت مى كنند، هيچ سخنى بر زبان نمى آورند، جز اينكه همان دم [فرشته اى] مراقب و آماده [ثبت] آن است.

ترديدى نيست كه سخن از وجود فرشتگان محافظ، نوعى تلقين روانى بازدارنده براى انسان دارد. بدين معنا كه انسان، با احساس حضور دو فرشته در كنار خود، از آنان شرم مى كند و مرتكب گناه نمى شود. وجود آنان نيز تا حدودى از جرئت شيطان براى نزديك شدن به انسان مى كاهد.

نكته مهم اين است كه خداوند، فرشتگان را با صفت كرامت ستود تا انسان به ثبت دقيق اعمال خويش اطمينان يابد؛ زيرا كريم هرگز خيانت نمى ورزد و در عمل به وظيفه خويش امانت را رعايت مى كند. همچنين آنان را دانا و عالم به احوال روحى انسان معرفى مى كند و مى گويد در كار خويش، خبرگى و تخصص كافى دارند و از نيت انسان نيز آگاهند؛ زيرا خوبى و بدى عمل به نيت بستگى دارد. روش اينان در ثبت نيت ها نيز اين گونه است كه شخص حتى اگر كار نيك را اراده كند، ولى نتواند آن را انجام دهد، نيت خير را برايش ثبت مى كنند، ولى اگر قصد كار زشت كرد، ولى آن را مرتكب نشد، آن را نمى نويسند.

«آنان كار نيك را بى درنگ ثبت مى كنند، ولى در صورت مشاهده گناه، فرشته دست راست، به فرشته دست چپ مى گويد: در ثبت اين خلاف قدرى درنگ كن، شايد عمل نيكويى انجام دهد و آن را جبران كند يا توفيق توبه و استغفار يابد! او نيز تا هفت ساعت از نوشتن

ص: 66

خوددارى مى كند و اگر جبران نكرد يا توفيق توبه و استغفار نصيبش نشد، آن را ضبط مى كند». (1)

زيباتر از همه اينكه خداوند از روى لطف و عنايت به بنده مؤمن، گاهى ثبت برخى گناهان او را خود بر عهده مى گيرد و آن را حتى از فرشتگان نگهبان پنهان مى سازد. حضرت على (ع) در دعاى كميل به اين امر اشاره دارد:

وَ كُنْتَ انْتَ الرَّقِيبَ عَلَى مِنْ وَرائِهِم وَ الشّاهِدَ لِما خَفِى عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِك اخْفَيتَهُ وَ بِفَضْلِك سَتَرْتَهُ

. پروردگارا! تو از پس آن فرشتگان، مراقب من هستى و [نيز] گواه آنچه از ايشان پنهان شده [است] كه با لطف و رحمت خويش آن را نهان ساختى و به فضلت آن را پوشاندى.

رندى حافظ نه گناهى است صعب پبا كرم پادشه عيب پوش

نامه اعمال

هذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (جاثيه: 29)

اين كتاب ماست كه به حق سخن مى گويد؛ زيرا كارهايى را كه مى كرديد، مى نوشتيم.

در روز قيامت، انسان در دادگاه عدل الهى با شيوه اى غيرمعمول و


1- اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج 2، ص 428.

ص: 67

در عين حال مطمئن، بازخواست مى شود. در اين محكمه، اعضا و جوارح به شهادت گرفته مى شوند، اعمال تجسم مى يابند، زمين اخبار خود را ارائه مى كند و در مرحله اى، خداوند با نامه اعمال مردم ميان شان داورى مى كند و خطاب به آنان مى فرمايد: اين است نامه اعمال شما كه محتوايش حق و ثابت است و هيچ گونه دروغ و افترايى به آن راه ندارد و ما با اين سند گويا و معتبر، از شما بازجويى مى كنيم. شاهدان، اعمال شما را با امانت كامل نگه داشته اند و هر چه از شما فاش مى سازند، دقيق و مطابق واقع است.

بايد بدانيم كه «عمل انسان، ثابت و در بستر هستى محفوظ است و فرشتگان از آن رونوشت برمى دارند؛ رونوشتى موافق اصل. نه زيادتى در آن هست و نه كاستى. خداوند به فرشتگان و حافظان اعمال دستور داده است كه اعمال مردم را حفظ كنند؛ به مانند كتاب خطى كه به وسيله خط يا چاپ، نسخه بردارى و تكثير مى شود بى آنكه تغييرى در نسخه ها پديد آيد».(1)

حضرت على (ع) در اين باره مى فرمايد:

انَّ للّهِ مَلائكة ينْزلونَ فى كلِّ يومٍ يكتُبُونَ فيه اعْمالَ بنى آدَمَ. (2)

خداوند، فرشتگانى دارد كه هر روز از آسمان فرود مى آيند و اعمال بنى آدم را مى نويسند.


1- ترجمه الميزان، ج 18، ص 227.
2- تفسير نمونه، ج 21، ص 281.

ص: 68

فرشتگانى كه نه تاريكى مانع نوشتن آنها مى شود و نه اعمال بشر از آنان مخفى مى ماند. از چيزى فروگذار نمى كنند و حتى نفس هايى را كه هنگام گناه و معصيت مى كشيدند، به طور دقيق ثبت مى كنند (1)؛ تاحدى كه مجرمان با ديدن نامه اعمال خود، از حيرت و شگفتى فرياد برمى آورند:

وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَ لَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً (كهف: 49)

اى واى بر ما! اين چه نوشته اى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست، مگر اينكه آن را ثبت كرده است.

شرايط توبه مقبول

فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَنْ يكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ

(قصص: 67)

كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، اميد است كه از رستگاران باشد.

از اين آيه و آيات ديگر در اين زمينه، روشن مى شود كه توبه (به معناى پشيمانى) به تنهايى كافى نيست؛ خواه توبه از كفر و شرك باشد، خواه توبه از گناه. توبه زمانى مفيد است كه فرد افزون بر


1- مغنية، الكاشف، ج 7، ص 31.

ص: 69

پشيمانى از كرده خويش، به خدا ايمان آورد و به اصلاح گذشته خود و انجام اعمال صالح بپردازد؛ همان گونه كه در آيه اى ديگر به اين امر توجه مى دهد و مى فرمايد: «هر كس كه از كردار ناپسند خود توبه كند و به صلاح آيد، خداوند توبه او را مى پذيرد».(1)

حضرت اميرالمؤمنين على (ع) شرايطتوبه را اين گونه بيان مى كند:

براى توبه شش شرط است: اول، پشيمانى از اعمال گذشته؛ دوم، تصميم به ترك آنها براى هميشه؛ سوم، اداى حقوقى كه از مردم ضايع كرده است؛ چهارم، به جا آوردن واجباتى كه از او ترك شده است؛ پنجم، اندوه و پشيمانى از گذشته به حدى كه گوشت هاى حرام را ذوب كند؛ و ششم، چشاندن سختى عبادت به جسم خود، در عوض لذت گناهان گذشته. (2)

امام خمينى (قدس سره) در شرح اين حديث شريف، دو شرط اول را اركان توبه مى شمارد. به اين معنا كه اگر كسى پشيمان نشده و عزم بر ترك نگرفته باشد، توبه نكرده است و شرط سوم و چهارم را شرط قبولى توبه مى داند و دو شرط آخر را شرط كمال توبه معرفى مى كند كه اگر- آن دو شرط آخر- حاصل شد، آثار شرك و گناه از قلب توبه كننده


1- مائده: 39.
2- نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 49.

ص: 70

پاك مى شود و نفس وى از زشتى ها تصفيه مى گردد.(1)

بى شك، همين نوع از توبه است كه حكم كيميا دارد و به خواست خداى تعالى گناهان فرد به ثواب و نيكى تبديل مى شود. خداوند در كلام ديگرى از قرآن، ويژگى هاى توابين را بسيار زيبا و گويا به تصوير مى كشد كه در صورت رعايت آنها حتى اعمال ناپسند به حسنه تبديل مى شود:

إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحاً فَأُولئِكَ يبَدِّلُ اللَّهُ سَيئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً

(فرقان: 70)

مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. پس خداوند، گناهان چنين افرادى را به نيكى تبديل مى كند.

خدا، نزديك تر از رگ گردن

در قرآن مجيد مى خوانيم:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق: 16)

ما آدمى را آفريده ايم و از وسوسه هاى نفس او آگاه و از رگ گردنش به او نزديك تريم.


1- ر. ك: چهل حديث، امام خمينى، ص 239.

ص: 71

قرآن رابطه انسان با خدا را، پيوند رب و مربوبى، و قيومى و احاطه اى مى داند. در اين آيه، نوع ديگرى از رابطه آمده است كه آن همراهى است؛ بدين معنا كه خداوند با همه موجودات پيوسته همراه است و در هيچ زمان و مكانى از آنها جدا نيست: مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ؛ «و او با شماست هر جا كه باشيد». (حديد: 4)

البته مقصود از اين همراهى، نزديكى دو جسم به يكديگر نيست، بلكه مانند همراهى كالبد و روح است كه اتصال و نزديكى آنها، متفاوت با فضا و زمان و مانند آنهاست. حضرت على (ع) در تبيين اين همراهى مى فرمايد:

مَعَ كلِّ شَى ءٍ لابِمُقارَنَة وَ غَيرَ كلِّ شى ءٍ لابِمُزايلَة.(1)

او با همه چيز است، بدون پيوستگى و غير از همه چيز است، بدون گسيختگى.

نزديكى خدا به انسان، از شدت پيوستگى و نياز ما به او سرچشمه مى گيرد. اين همراهى، در فرهنگ و ادب عارفان و حكيمان در قالب تشبيه ها و تمثيل هاى گوناگونى نمود يافته است؛ از جمله: دريا و قطره هايش، گل و برگ هايش، جسم و سايه اش، دريا و امواجش، گل و عطر افشانى اش. (2) ولى هيچ يك از آنها نمى تواند به درستى بيانگر


1- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 1.
2- تفسير نمونه، ج 22، ص 245.

ص: 72

نوع ارتباط خدا با جهان و انسان باشد و مثال قرآن كه خدا را نزديك تر از رگ گردن به انسان مى خواند، تنها براى تقريب ذهن است وگرنه قرب خدا از آن بالاتر و برتر است، هر چند مثالى رساتر از آن در محسوسات پيدا نمى شود. (1) صاحب الميزان، در اين باره عبارت ديگرى دارد كه قابل توجه است:

جمله وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه فهم ادا كند وگرنه مسئله نزديكى خدا به انسان، مهم تر از اين و خداى سبحان، بزرگ تر ازآن است؛ چرا كه خداوند كسى است كه نفس آدمى را آفريده و آثارى براى آن قرار داده است. او بين انسان و نفسش و بين او و افعالش، واسطه و حتى از خود انسان به وى نزديك تر است و چون اين مطلب مهم و تصورش براى مردم دشوار است، آن را در حداقل عبارت ممكن بيان كرده است. (2)

با اين همه نزديكى و با توجه به فرموده امام راحل كه «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد»، آيا مى توان به گناهى روى آورد كه خداوند شاهد و ناظر آن نباشد؟


1- الميزان، ج 19، ص 147.
2- همان، ج 18، ص 347.

ص: 73

سخن گويان بى عمل

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ (بقره: 44)

آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد، در حالى كه شما كتاب [آسمانى] را مى خوانيد، پس آيا تعقل نمى كنيد؟

اين آيه، يهوديان را توبيخ مى كند كه چرا مردم را به كارهاى خوب فرمان مى دهند و خود به آنها عمل نمى كنند و نيز به طور غيرمستقيم، مسلمانان را از چنين عادت ناشايستى بازمى دارد. خداوند، در جاى ديگر، حتى مؤمنانى را كه به گفته هايشان عمل نمى كنند، به شدت توبيخ مى كند و به صراحت مى فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ* كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف: 2 و 3)

اى مؤمنان، چرا سخنانى مى گوييد كه به كارشان نمى بنديد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى را بگوييد كه عمل نمى كنيد.

اين آيه انسانى را كه با آگاهى از پستى و زشتى عملى، از آن پرهيز نمى كند و فقط ديگران را از آن برحذر مى دارد و خود به بيراهه مى رود، نكوهش مى كند. افزون بر آيات قرآن، امامان معصوم: اين

ص: 74

عمل را ناپسند مى شمارند؛ چنان كه اميرمؤمنان على (ع)، افراد خوش گفتار زشت كردار را نفرين مى كند:

لَعَنَ اللهُ الآمرينَ بِالْمَعرُوفِ التّارِكينَ لَهُ وَ النّاهِينَ عَنِ الْمُنكَرِ الْعامِلينَ بِهِ

.(1)

نفرين خدا بر آمران به معروفى كه خود ترك كننده معروف هستند و لعنت خدا بر ناهيان از منكر كه خود عاملان به آن هستند.

پيامبر اكرم (ص) در اين زمينه مى فرمايد:

شب معراج مردانى را ديدم كه مرتب لب هايشان را با قيچى آتشين مى بريدند و دوباره التيام مى يافت. از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ پاسخ داد: اينان سخنرانان امت تو هستند كه مردم را به نيكى امر مى كردند و خويشتن را از ياد مى بردند و حال آنكه كتاب [قرآن] را تلاوت مى كردند.(2)

از من بگوى عالم تفسير گوى راگر در عمل نكوشى، نادان مفسرى

بار درخت علم ندانم مگر عمل با علم اگر عمل نكنى شاخ بى برى

هر علم را كه كار نبندى چه فايده؟چشم از براى آن بود آخر كه بنگرى

سعدى


1- وسايل الشيعه، شيخ حسن حر عاملى، ج 11، ص 420.
2- الدر المنثور، سيوطى، ج 1، ص 64.

ص: 75

عبرت از گذشتگان

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ

(آل عمران: 137)

پيش از شما سنت هايى وجود داشت، پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بود؟

قرآن مجيد در چندين آيه مردم را به گردش در زمين دعوت كرده و با اين سفارش، دوران گذشته تاريخ را با زمان حاضر پيوند زده است. اين كتاب آسمانى، پيوند فكرى و فرهنگى نسل امروز با گذشته هاى دور و بازديد آثار تاريخى را براى درك حقايق آفرينش، لازم و پراهميت مى داند. قرآن به جهانگردى بسيار توجه دارد و گاه هدف از آن را مانند آيه بالا، نگريستن سرانجام تكذيب كنندگان خدا و پيامبران و گاه ديدن عاقبت مجرمان و گناهكاران برمى شمارد: قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (نمل: 69).

زمانى ديگر، هدف از گردش در زمين را بهره مندى از دل هاى دانا و گوش هاى شنوا مى داند: أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (حج: 46).

گاهى نيز آن را بهترين راه تأمل در پيدايش خلقت و ايمان به قيامت و زنده شدن دوباره، عنوان مى كند: يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (عنكبوت: 20).

مسلمانان نبايد از تحولات اجتماعى دنيا بى خبر باشند، بلكه بايد

ص: 76

ضمن گردش در زمين، با دنياى اطراف و سياست هاى حاكم بر جهان آگاه شوند و نيازمندى هاى زمان را درك كنند و از تجربه هاى ديگران بهره گيرند. هر چند امروزه تا حدودى رسانه هاى تصويرى وظيفه انتقال تجارب را بر عهده گرفته اند، مشاهده و لمس واقعيت ها از نزديك، بسيار تأثيرگذارتر است.

به هر روى، بايد دانست كه تاريخ گذشتگان درس هاى آموزنده اى براى آيندگان در بردارد و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها، از مسير زندگى صحيح آگاه شوند. (1)

البته مطالعه تاريخ اگر براى سرگرمى يا تفاخر به نياكان، پيشينه ملى و انگيزه هايى از اين دست نباشد، بسيار عبرت آموز است و پندها و آموزه هاى فراوانى براى خوانندگان دارد؛ همچنان كه قرآن كريم به اين مهم اشاره دارد: «در سرگذشت آنان [يوسف و برادرانش و ديگر اقوام]، عبرت ها و درس هايى براى خردمندان است». (2)

تحيت

وَ إِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ حَسِيباً (نساء: 86)

چون به شما تحيتى [سلامى، درودى و شادباشى] گفته شود،


1- تفسير نمونه، ج 3، صص 102 و 104.
2- يوسف: 111.

ص: 77

در پاسخ درودى بهتر از آن گوييد يا [دست كم] همان را باز گوييد كه خداوند بر هر چيز حسابگر است.

به دعا، ثنا و تعارفى كه كسى هنگام روبه روشدن با ديگرى بر زبان مى آورد، تحيت گفته مى شود. بى گمان، منظور از تحيت در آيه شريفه، هر نوع شادباش است كه سلام گفتن نمونه اى از آن است. (1) از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) نيز روايت است: «مراد از تحيت در آيه شريفه، سلام و ديگر كارهاى خير است». (2)

هدف آيه، بيان اين نكته است كه اگر به انسان مؤمن سلام و تحيتى داده شود، بايد نيكوتر و بهتر پاسخ دهد و يا دست كم مانند آن پاسخ گويد. پيامبر اكرم و امامان معصوم (عليهم السلام) به عنوان بهترين عمل كننده گان به رهنمودهاى قرآن، چنين اخلاقى داشتند. پيامبر اكرم (ص) در جواب شخصى كه به وى عرض كرد: «السلام عليك»، فرمود: «و عليك السلام و رحمة الله» و در جواب شخص ديگرى كه گفت: «السلام عليك و رحمة الله»، فرمود: «السلام عليك و رحمة الله و بركاته». (3)

روايت است كه يكى از كنيزان امام حسن (ع)، دسته گلى خوشبو به ايشان هديه كرد. حضرت به وى فرمود: تو را در راه خدا آزاد كرديم! شخصى پرسيد: آيا براى يك دسته گل، كنيزى را آزاد مى كنى؟ امام


1- قاموس قرآن، ج 2، ص 214.
2- ترجمه تفسير الميزان، ج 5، ص 49.
3- تفسير صافى، ج 1، ص 376.

ص: 78

فرمود: خداى تعالى به ما ادب آموخته و فرموده است: وَ إِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا ... و تحيتِ بهتر از يك دسته گل براى او، آزاد كردنش بود.(1)

خداوند در آيه اى خطاب به اسوه بشريت، محمد مصطفى (ص) مى فرمايد: «وقتى ايمان آورندگان به آيات ما نزد تو آيند، بگو: سلام عليكم.»(2) در آيه ديگر، مؤمنان را موظف مى كند كه به هنگام ورود به خانه اى، بر اهل خانه سلام كنند.(3)

احترام به پدر و مادر

رابطه عاطفى صحيح ميان پدر و مادر و فرزندان، از بزرگ ترين عوامل استوارى خانواده و جامعه بشرى است كه مى تواند به طور طبيعى شيرازه خانواده را از سستى و گسيختگى حفظ كند. با توجه به اين سنت اجتماعى و به حكم فطرت، لازم است كه آدمى حرمت پدر و مادر را نگه دارد؛ زيرا اگر اين سنت در اجتماع جريان نيابد و فرزندان با پدر و مادر خود بيگانه وار رفتار كنند، امنيت و عاطفه از ميان مى رود و جامعه از هم مى گسلد. خداوند در آيه اى از قرآن به اين مهم اين گونه اشاره كرده است:


1- مناقب، ج 4، ص 18.
2- انعام: 54.
3- نور: 27.

ص: 79

وَ قَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيماً* وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً (اسراء: 23 و 24)

و پروردگارت مقرر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هرگاه هر دو يا يكى از آن دو، سالخورده شوند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار. با ايشان درشتى مكن و با محبت و احترام سخن بگو. بال هاى تواضع خويش را در برابرشان از [روى] محبت و لطف بگستر و بگو: پروردگارا همان گونه كه مرا در خردى پرورش دادند، مشمول رحمت قرارشان ده.

اين آيه، پس از فرمان به عبادت خدا، به اهميت احسان به پدر و مادر تأكيد كرده است. بر اين پايه، نيكى به والدين، پس از عبادت خدا، از مهم ترين واجبات دينى است؛ چنان كه آزردن والدين، پس از شرك از بزرگ ترين گناهان محسوب مى شود. (1)

به كار بردن كلمه «اف» كه حالتى از انزجار، تنفر و نارضايتى است، به هنگام برخورد با پدر و مادر حرام است. همچنين «نَهْر» يعنى


1- ترجمه الميزان، ج 13، ص 109.

ص: 80

رنجاندن و با داد و فرياد و درشتى سخن گفتن و نيز تكبر و ترك دعا در حق آنها حرام است. (1)

امام صادق (ع) فرمود: «اف گفتن، كمترين بى احترامى به والدين است و اگر خداى تعالى كمتر از اين را سراغ داشت، از آن نهى مى كرد».(2)

اگرچه احترام به پدر و مادر در هر زمان و شرايطى واجب است و اختصاص به موقعيت خاصى ندارد، بر رعايت احترام آنها در دوران پيرى شان تأكيد بيشترى شده است؛ زيرا در اين مرحله سخت و حساس زندگى، از فرزندان خود، بيش از پيش، توقع احترام، يارى و مددكارى دارند.(3)

پدر و مادر، فرزندان خود را سال ها با عشق در آغوش پرورده اند، از محبت سيراب ساخته اند و تأمين نيازها و رفاه آنها را بر خود مقدم داشته اند و حال كه از پا افتاده اند، بايد با محبت و احترام، به خدمت شان همت گماشت و با آنان از سر محبت و رحمت سخن گفت.


1- ترجمه الميزان، ج 13، ص 109.
2- همان، ص 134.
3- همان، ص 109.

ص: 81

فصل سوّم: معارف نبوى

اشاره

ص:82

ص: 83

فرصت جوانى

جوانى فرصتى ناپايدار است. پيامبر اكرم (ص) بر غنيمت شمردن دوران جوانى، بسيار تأكيد داشت و مى فرمود: «

اغتَنِم خَمْسا قَبْلَ خَمْسٍ شَبابُك قَبْلَ هَرمِك ...

» (1)؛ «پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت شمر، جوانى را قبل از پيرى ...».

ما آنچه شد و آن نيابيم بازجوانى است، چون پيرى آمد فراز

اسدى طوسى

جوانى نعمتى گران بهاست و در قيامت نيز از اين موهبت پرسيده مى شود. رسول الله (ص) در اين باره مى فرمايد:

لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ يوْمَ القيامَة حَتَّى يسْأَلَ عَن شَبابِهِ فيما ابْلاه.(2)

هنگامى كه انسان در روز قيامت حاضر مى شود، از جوانى اش سؤال مى شود كه چگونه آن را سپرى كرده است.


1- مشكاة الانوار، ابى الفضل طبرسى، ص 298.
2- همان.

ص: 84

بودم جوان كه گفت مرا پير و استادفرصت غنيمت است نبايد ز دست داد

سعدى

جوانى نعمتى زودگذر است و تباه ساختن آن، براى دوران پس از آن، اندوه و پشيمانى بر جاى مى گذارد. از پيامبر رحمت (ص) نقل است: «

تَرْك الْفُرَصِ غُصَصٌ

» (1)؛ «از دست دادن فرصت، اندوهبار است».

روزگار جوانى، بازگشت ناپذير است. از اين رو، بى توجهى به گذشت ساعت ها و روزهاى اين دوره روا نيست، بلكه آراستن لحظه هاى بى نظير آن به تلاش و فعاليت، آينده اى روشن و موفقت آميز به ارمغان خواهد آورد. رسول گرامى اسلام (ص) فرمود:

انَّ للّهِ مَلَك ينْزِلُ فِى كُلِّ لَيلَة وَ ينادِى يا ابْناءَ الْعِشْرينَ! جِدُّوا وَ اجْتَهدِوا.(2)

پروردگار فرشته اى دارد كه هر شب فرود مى آيد و بانگ مى زند: اى بيست ساله ها! تلاش و جديت كنيد.

جمله كه بينى همه دارد عوض وز عوضش هست ميسر غرض

آنچه ندارد عوض اى هوشيارعمر عزيز است، غنيمت شمار

شيخ بهايى


1- ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، ج 1، ص 4584.
2- ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسايل، ج 12، ص 157.

ص: 85

روزگار جوانى، در حقيقت نسيم رحمتى است كه بهره گيرى و قدردانى از آن، آثار ارزنده اى دارد. پس بر جوانان است كه پيام رسول الله (ص) را همواره به ياد داشته باشند كه فرمود:

انّ لِرَبِّكمْ فى أيامِ دَهْرِكمْ نَفَحاتٌ، الا فَتَعَرَّضُوا لَها.(1)

در ايام زندگى تان، نسيم هاى رحمتى مى وزد، مراقب باشيد كه خود را در معرض آن قرار دهيد.

گفت پيغمبر كه نفحت هاى حق اندرين ايام مى آرد سبَق

گوش و هُش داريد اين اوقات رادر رُباييد اين چنين نَفْحات را

نفحه آمد مر شما را ديد و رفت هر كه را مى خواست، جان بخشيد و رفت

نفحه ديگر رسي-- د، آگاه باش تا از اين هم وانمانى خواجه تاش

مولانا

در جوانى درى به روى جوانان گشوده مى شود كه چند صباحى بيش بر پاشنه نمى چرخد؛ چرا كه فقط جوان است كه مى تواند از اين درب با سرعت و دقت وارد و خارج شود. بنابراين، بايد در زمان خود با وارد شدن از اين در، از ذخيره هاى موجود بهره گرفت. رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

مَنْ فُتِحَ لَهُ بابٌ مِنَ الْخَيرِ، فَلْينْتَهِزْهُ، فَإِنَّهُ لا يدرى مَتَى


1- بحارالانوار، ج 68، ص 221.

ص: 86

ى

غْلَقُ عَنْه.(1)

هر كس درِ خير و نيكويى براى او گشوده شد، آن را غنيمت شمارد؛ چرا كه او نمى داند كى آن را بر او مى بندند.

رسول اكرم (ص) بيشتر مردم را در استفاده از عمر غافل مى داند. روش درست بهره گيرى از ساعت هاى زندگى، در نظر آن حضرت اين چنين است:

بدانيد كه مؤمن بين دو حَذَر در عمل است: بين اجلى كه گذشته است، نمى داند كه خداوند در آنچه مى كند؛ و بين اجلى كه باقى مانده است و نمى داند كه خداوند در آن چه حكم مى كند. پس بنده مؤمن بايد از نفس خويش براى خويش و از دنياى خويش براى آخرت خويش و در جوانى، قبل از پيرى و در زندگانى، قبل از مرگ بهره گيرد.(2)

گُهر وقت بدين خيرگى از دست مده آخر اين دُرّ گرانمايه بهايى دارد

پروين اعتصامى

اميدوارى

اميد، چراغ فروزانى است كه خانه وجود آدمى را سرشار از نور و روشنايى مى كند. در گنجينه گفتار معصومان:، نااميدى بزرگ ترين


1- كنز العمال، متقى هندى، ج 15، ص 791.
2- كافى، ج 8، ص 152.

ص: 87

مصيبت و سرچشمه هلاكت شمرده شده است. وصى رسول الله (ص) مى فرمايد: «

لِلْخائِبِ الآيس مَضَضُ الْهَلاك

» (1)؛ «براى محروم نااميد، تلخى و درد هلاكت است».

كوى نوميدى مرو، اميدهاست سوى تاريكى مرو، خورشيدهاست

مولانا

پيامبر اسلام (ص)، اميد را رحمت الهى مى داند و مى فرمايد: «اميد و آرزو، رحمتى است براى پيروان من. اگر اميد نمى بود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى درختى را نمى نشاند»(2)

خداوند در قرآن، ضمن تأكيد بر نااميد نشدن از رحمت الهى، انسان هاى اميدوار را اين گونه مى ستايد:

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (كهف: 110)

پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد، بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش شريك نسازد.

پروردگار مهربان، افراد اميدوار را پرنشاط و مشمول رحمت الهى مى بيند: «آنان كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت و در راه خدا جهاد كرده اند، به رحمت خدا اميدوارند و خداوند آمرزنده مهربان است».(3)


1- غرر الحكم و درر الكلم، ج 5، ص 27.
2- بحارالانوار، ج 74، ص 173.
3- بقره: 218.

ص: 88

با نگاهى به آموزه هاى دينى درمى يابيم كه دنياى جوان متدين، بااميد زيبا است و پيشرفت او، مرهون ارج نهادن به اين «عطيه الهى» است.

دانش جويى

علم گنجينه پربها، چراغ عقل و چشمه هميشه جوشان فضيلت و بنياد هر نيكى است. علم و دانش، در اسلام جايگاهى بس والا دارد و قرآن، دانش جويى را مايه برترى آدمى برمى شمارد: أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَ قَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ (زمر: 9).

كلك معرفت ؛ ؛ ص88

امبر خدا (ص) نيز براى دانشجو منزلتى بزرگ مژده مى دهد:

مَنْ كانَ فى طَلَبِ الْعِلْمِ كانَتِ الجَنَّة فى طَلَبِه. (1)

هر كس در جست وجوى دانش باشد، بهشت در جست وجوى او برمى آيد.

جوانى، بهار دانش آموزى است و در آن، زمينه فراگيرى فراهم است. حضرت محمد (ص) فرمود:

«مَنْ تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ كان بِمَنْزِلَة الرَّسْمِ فى الحَجَرِ» (2)

؛ «فراگيرى دانش در جوانى، به نقشى ماند كه بر سنگ ترسيم شده باشد».


1- كنز العمال، ج 10، ص 162.
2- بحارالانوار، ج 10، ص 222.

ص: 89

رسول گرامى اسلام (ص)، در كلامى پربار، هوشمندان و خردمندان امت خود را چنين توصيه مى كند:

ارْبَعة تَلزَمُ كُلَّ ذى حِجىً وَ عَقْلٍ مِنْ امَّتِى: اسْتِماعُ الْعِلمِ وَ حِفظِهِ وَ نَشْرِهِ وَ الْعَمَلِ بِه. (1)

چهار چيز است كه هر باهوش و خردمندى از امت من، بايد به آن پاى بند باشد: شنيدن دانش و حفظ كردن و انتشار و عمل به آن.

امير مؤمنان على (ع) نيز در رهمنودى گران بار به جوانان مى فرمايد:

اولَى الاشْياء ان يتَعَلِّمَهَا الاحْداثُ، الَاشياءَ الَّتى اذا صارُوا رِجالًا احْتاجُوا الَيها.(2)

بهترين مطالبى كه شايسته است جوانان ياد بگيرند، چيزهايى است كه در بزرگ سالى مورد نيازشان باشد [و بتوانند در زندگى اجتماعى، از آن استفاده كنند].

ز دانش زنده مانى جاودانى ز نادانى نيابى زندگانى

بود پيدا بر اهل علم اسرارولى پوشيده گشت از چشم اغيار

ناصر خسرو


1- پيام پيامبر، تدوين و ترجمه: بهاالدين خرمشاهى و مسعود انصارى، ص 716.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 333.

ص: 90

كار و تلاش

جوانى با كار و فعاليت مفهومى ديگر مى يابد. در پرتو تلاش، خودباورى جوان افزايش مى يابد و او را براى پذيرش مسئوليت هاى بزرگ اجتماعى، سياسى و فرهنگى آماده مى سازد. پيامبر اسلام همگان را به كار متناسب با روحيه خويش فرامى خواند:

اعْمَلوا فَكلٌّ مُيسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ. (1)

همه شما كار كنيد، ولى متوجه باشيد كه هر كس براى كارى آفريده شده است و آن را به سهولت انجام مى دهد.

همچنان كه سهل شد ما را حَضَرسهل شد هم قوم ديگر را سَفَر

آن چنان كه عاشقى بر سرورى عاشق است آن خواجه بر آهنگرى

هر كسى را بهر كارى ساختندميل آن را در دلش انداختند

مولانا

رسول الله (ص) همواره نگاه تحسين آميز به جوانان پرتلاش داشت. در حكايتى آمده است: روزى آن حضرت با ياران خود نشسته بود، جوان توانا و نيرومندى را ديد كه اول صبح به كار و كوشش مشغول شده است. كسانى كه در محضر پيامبر بودند، سخن به كنايه گشودند و گفتند: اين جوان اگر توان خود را در راه خدا به كار مى انداخت، سزاوار ستايش بود! رسول خدا (ص) فرمود: چنين نگوييد، اين جوان


1- سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 732.

ص: 91

براى معاش خود كار مى كند كه در زندگى محتاج ديگران نباشد و از مردم بى نياز شود؛ با اين عمل در راه خدا قدم برمى دارد. اگر هم كار مى كند كه زندگى والدين ضعيف يا كودكان ناتوان را تأمين كند و از مردم بى نيازشان گرداند، باز در راه خدا مى رود. ولى اگر كار مى كند كه با درآمد خود بر تهى دستان مباهات كند و بر ثروت و دارايى خود بيفزايد، به راه شيطان رفته و از صراط حق منحرف شده است. (1)

جوانى كه به كار و كوشش اشتياق نشان نمى دهد و همواره روزها را به بطالت مى گذراند، نزد خدا جايگاهى ندارد: «

انّ الله يبغِضُ الشّابَّ الْفارِغَ» (2)

؛ «خداوند جوان بيكار را دوست نمى دارد».

حضرت موسى بن عمران، از خداوند پرسيد: پروردگارا، كدام يك از بندگانت نزد تو بيشتر مورد بغض و خشم است؟ فرمود: آنكه شب ها چون مردارى در بستر مى خوابد و روزها را به بيهودگى و تنبلى مى گذراند.(3)

تن آسايى و تنبلى دور كن بكوش و ز رنج تنت سور كن

كه اندر جهان گنج بى رنج نيست كسى را كه كاهل بود گنج نيست

فردوسى


1- محجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 3، ص 140.
2- سفينة البحار، ج 2، ص 624.
3- همان.

ص: 92

حضرت محمد (ص) هرگاه به كسى برمى خورد كه نيرو و قوّتش مايه شگفتى مى شد، از اصحاب مى پرسيد: آيا حرفه و شغلى دارد؟ اگر پاسخ منفى مى شنيد، مى فرمود: از چشمم افتاد. (1)

گفت پيغمبر كه بر رزق اى فتى در فرو بسته است و بر در قفل ها

جنبش و آمد شدِ ما و اكتساب هست مفتاحى بر آن قفل و حجاب

بى كليد اين در گشادن راه نيست بى طلب نان سنت الله نيست

مولوى

انس با خدا

دل آدمى، حريم خداست و جز او، زيبنده اين جاى نيست. امام صادق (ع) مى فرمايد: «

القَلْبُ حَرمُ اللهِ فَلا تُسْكِنْ حَرَمَ اللهِ غَيرَ اللهِ»(2)

؛ «دل آدمى حريم خداست، غير خدا را در حريم الله جاى مده».

رواق خانه دل را بايد براى محبوب آراست. اگر جوان به يگانگى پروردگار ايمان آورد، نور الهى بر خانه دل او مى تابد و آن را درخشان و آسمانى مى كند. بى گمان جوانى بهترينِ لحظه ها براى خلوت و انس با خداست.

جوانا ره طاعت امروز گيركه فردا جوانى نيايد ز پير

فراغ دلت هست و نيروى تن چو ميدان فراخ است گويى بزن

سعدى


1- جامع الاخبار، سبزوارى، ص 390.
2- بحارالانوار، ج 70، ص 25.

ص: 93

اوج بندگى و طاعت، دوستى با خداست. پيامبر اكرم (ص) از آرزو و دعاى داوود (ع) چنين حكايت مى كند:

خداوندا! من از تو، دوستى تو را و دوستى كسى كه تو را دوست دارد و كارى كه مرا به دوستى تو مى رساند، مى خواهم.

خداوندا! دوستى خودت را براى من، از وجودم، خانواده ام و از نعمت هايى چون آب خنك محبوب تر قرار ده.(1)

اگر درِ دوستى گشوده شود، محبت دوسويه شكل مى گيرد. منادى رحمت و مودت، در كلامى از خالق مهربان، در اين باره چه زيبا مى فرمايد:

چون بنده اى ديدار مرا دوست بدارد، ديدارش را دوست مى دارم. اگر در خلوت يادم كند، در خلوت يادش مى كنم. چون در ميان گروهى يادم كند، در ميان گروهى بهتر يادش مى كنم. چون يك وجب نزديك تر شود، يك ذراع به او نزديك مى شوم و چون يك ذراع به من نزديك شود، يك باع [به اندازه دو بازوى انسان] به او نزديك مى شوم. (2)

نشانه دوستى و محبت، ياد محبوب است؛ به گونه اى كه همواره و

ص: 94

در همه حال، نام و ياد او در وجود آدمى نقش بندد: «

عَلامَة حُبِّ اللهِ تَعالى حُبُّ ذِكرِ الله

»(3) ؛ «نشانه دوستى خداى متعال، دوستى ذكر و ياد خداست».

حضرت محمد (ص) با مناجات و خلوت با خدا مأنوس بود و ديگران را نيز همواره به اين خلوت عطرآگين رهنمون مى ساخت.

گفت پيغمبر كه چون كوبى درى عاقبت زان در برون آيد سرى

چون نشينى بر سر كوى كسى عاقبت بينى تو هم روى كسى

مولوى

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است:

اذا احَبَّ احَدُكمْ انْ يحَدِّثَ رَبَّهُ فَلْيقْرَءِ القُرآنَ

. (4)

چون كسى از شما دوست بدارد كه با پروردگارش سخن بگويد، قرآن بخواند.

جوانى كه روزهايش را با ياد خدا مى گذراند و لذت مناجات و سخن گفتن با خدا را بر لذت هاى زودگذر ترجيح مى دهد، افزون بر تأثير روحانى، از پاداش بسيارى بهره مند خواهد شد. پيامبر مهربانى مى فرمايد:

ما مِن شابٍّ يدَعُ لِلّه الدُّنيا وَ لَهْوَها و اهرَمَ شَبابَهُ فِى طاعَة


1- پيام پيامبر، ص 644.
2- همان، ص 263.
3- بحارالانوار، ج 63، ص 252.
4- پيام پيامبر، ص 707.

ص:94

ص: 95

اللهُ الّا اعْطاهُ اللهُ اجْرَ اثْنَينِ وَ سَبْعِينَ صِدِّيقا

. (1)

جوانى كه به خاطر خدا از دنيا و سرگرمى هاى آن روى بگرداند و جوانى خويش را در طاعت پروردگار به پيرى رساند، خداوند به او پاداش هفتاد و دو صديق عطا فرمايد.

همچنين، در روايتى از رسول خدا (ص) مى خوانيم:

سَبْعَة يظَلِّلُهُمُ الله فى ظِلِّه يومَ لاظِلَّ الّاظِلُّهُ ... شابٌّ نَشَأَ فى عِبادَة اللهِ

. (2)

خداوند در رستاخيز هفت نفر را در زير سايه خود قرار خواهد داد ... جوانى كه جوانى اش را در عبادت خدا بگذراند.

گناه گريزى

سعادت جوان، در گرو گريز از گناه و حفظ حريم پاك جوانى است. سلامت دوران جوانى بيش از هر چيز، با پرهيز از گناهان فراهم مى شود. پيامبر اكرم (ص) با زشت خواندن گناه، مثالى آورده است:

عَجِبْتُ لِمَنْ يحْتَمِى مِنَ الطَّعامِ مخافَة الدّاءِ كيفَ لا يحْتَمى


1- بحارالانوار، ج 74، ص 84.
2- خصال، شيخ صدوق، ص 343.

ص: 96

مِنَ الذُّنُوب مَخافَة النّارِ

. (1)

در شگفتم از كسى كه از بيم درد، از غذا پرهيز مى كند؛ پس چگونه است كه از ترس آتش، از گناهان نمى پرهيزد.

ترك گناه و جهاد با نفس، جوان را فرشته خو مى كند؛ چنان كه رسول الله (ص) در كلامى راهگشا فرمود كه خداوند خطاب به جوانِ گريزان از شهوت هاى نفس، مى فرمايد:

ايهَا الشّابُّ التّارِكُ شَهْوَتَهُ فِى المُبْتَذِلِ شَبابَهُ! انْتَ عِنْدى كبَعضِ مَلائِكتى

. (2)

اى جوانى كه شهوت هاى خود را در راه من ترك گفته اى؛ شهوت هايى كه جوانى را به ابتذال مى كشاند، بدان كه تو در پيشگاه من، همانند بعضى از فرشتگانم هستى.

حساب رسى و دقت در رفتار، آدمى را در كنترل نفس و دورى از گناه، يارى مى دهد. رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

حاسِبُوا انفُسَكم قَبْلَ ان تُحاسَبُوا وَ زِنوها قَبْلَ أنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرضِ الأَكبَرِ

. (3)

پيش از آنكه به حساب شما برسند، خود به حساب خويش


1- بحارالانوار، ج 69، ص 347.
2- آثار الصادقين، صادق احسان بخش، ج 9، ص 253.
3- بحارالانوار، ج 70، ص 73.

ص: 97

برسيد و قبل از آنكه مورد سنجش قرار گيريد، خويشتن را بسنجيد و خود را براى بزرگ ترين امتحان آماده سازيد.

زان روز بترس كاندرو پيداآيد همه كارهاى پنهانى

زان روز كه هول او بريزاندنور از مه و زآفتاب رخشانى

ناصر خسرو

آدمى همواره در محضر خداست. از اين رو، شايسته نيست گناه كوچك نيز از او سربزند؛ زيرا گناه هر چند كوچك است، در آن، نافرمانى خداست. پيامبر (ص) در هشدارى به اباذر، فرمود:

ى

ا اباذَرٍّ! لا تَنْظُرْ الَى صِغَرِ الخَطيئَة ولكنْ انْظُرْ الَى مَن عَصَيتَ

. (1)

اى اباذر، به كوچكى گناه نگاه مكن، بلكه به كسى بنگر كه او را نافرمانى كرده اى.

مرد بيمارى از مقابل پيامبر و اصحابش گذشت. بعضى از ياران، آن مرد را ديوانه خطاب كردند! رسول گرامى اسلام (ص) ضمن اشاره به بيمار بودن آن رهگذر، فرمود: «ديوانه آن مرد و زنى است كه جوانى خويش را در غير فرمان بردارى خدا، هدر داده باشد». (2)

آن حضرت با زشت شمردن گناه، دورى از گناه را جهاد در راه خدا دانسته است:


1- مجموعه ورام، ابى الحسين ورّام، ج 2، ص 53.
2- مشكاة الانوار، ص 169.

ص: 98

مَنْ صَبَر عَنْ مَعصية اللهِ فَهُوَ كَالْمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللهِ

.(1)

كسى كه در برابر معصيت صبر كند، مانند مجاهد در راه خداست.

ايشان در كلامى ديگر مى فرمايد:

هر كس كار زشت يا موقعيتى كه به آن تمايل دارد، براى او پيش آيد و از ترس خدا از آن دورى گزيند، خداوند آتش را بر او حرام مى گرداند و او را از ترس بزرگ ايمن مى دارد و به وعده اى كه كتاب خدا به او داده، عمل خواهد كرد؛ آنجا كه فرموده است: وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ «كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت دارد».(2)

ترك شهوت ها و لذت ها سخاست هر كه در شهوت فرو شد، برنخاست

اين سخا شاخى است از سرو بهشت واى او كز كف چنين شاخى بِهشت (3)

عروة الوثقى است اين ترك هوابركشد اين شاخ جان را بر سما

مولوى

توبه، راهى به نور

افسار گناه، آدمى را به خوارى و زنگار آن، دل را به تباهى مى كشاند و رهايى از اين تسليم، در گرو بازگشتى مطمئن به جاده نور


1- مستدرك الوسائل، ج 11، ص 287.
2- مكارم الاخلاق، ج 2، ص 314.
3- بهشت: رها كرد، واگذارد.

ص: 99

و سلامت است. روزى حضرت محمد (ص) به ياران خود فرمود: آيا شما را از درد و درمان تان آگاه نكنم؟ گفتند: بگو يا رسول الله! فرمود: «دردتان گناه است و درمان تان استغفار».(1)

پيامبر خدا (ص) طلب آمرزش از خدا را، وسيله رهايى از آسيب هاى نافرمانى و رنج هاى گناه مى داند و جلاى دل را در گرو استغفار برمى شمارد و مى فرمايد:

انَّ لِلقُلوبِ صَدَأً كَصَدَأِ النُّحاسِ فَاجْلُوها بالإسْتِغفارِ

. (2)

دل ها نيز مانند مس زنگ مى گيرد، پس آن را با استغفار جلا دهيد.

بايد به سرعت از مسير خلاف حق بازگشت و سر بر آستان رحمت او ساييد. خداوند همگان را اين گونه به سوى خويش فرا مى خواند:

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ (حديد: 16)

آيا وقت آن نرسيده است كه دل هاى مؤمنان به ياد خدا خاشع گردد.

اى كه مى گويى كه فردا، اين بدان كه به هر روزى كه مى آيد زمان

آن درختِ بَد جوان تر مى شودوين كَننده پير و مضطر مى شود


1- بحارالانوار، ج 90، ص 282.
2- عدة الداعى، ابن فهد حلى، ص 249.

ص: 100

او جوان تر مى شود تو پيرترزود باش و روزگار خود مبر

سال بيگه گشت و وقت كشت نى جز سيه رويى فعلِ زشت نى

مولوى

هرچند توبه براى همه پسنديده است، ضرورت آن براى جوانان بيش از قشرهاى ديگر است. از پيامبر خدا (ص) نقل شده است: «

التَّوبة حَسَنٌ ولكنَّ فى الشَّبابِ احْسَنُ

»(1) ؛ «توبه نيكو، ولى در جوانى نيكوتر است».

رسول خدا (ص) از علاقه شديد خود به جوان پشيمان از گناه ياد مى كند و مى فرمايد:

ما فِى الدُّنيا شَى ءٌ احَبُّ الَى اللهِ عَزَّوجَلَّ مِنْ شابٍّ تائِبٍ.(2)

هيچ چيز در دنيا نزد پروردگار، دوست داشتنى تر از جوان توبه كار نيست.

پروردگار توبه پذير، آدميان را به ترك گناه و دورى از نافرمانى از خود، فراخوانده است. در اين ميان جوانان، مخاطبان اصلى اين پيغام الهى اند:

ى

ابْنَ آدَمَ! اجْتَنِبْ ما حَرَّمْتُ عَلَيك تكنْ مِنْ أوْرَعِ النّاسِ

. (3)

اى پسر آدم! از آنچه بر تو حرام كرده ام، دورى كن تا از پارساترين مردم باشى.


1- كنز العمال، ج 16، ص 138.
2- مشكوة الانوار، ص 297.
3- بحارالانوار، ج 70، ص 308.

ص: 101

خنجر گناه، چشم دل را كور مى كند و اين كوردلى، به ناپاكى جسم و روح مى انجامد؛ همان گونه كه پيامبر فرمود: «

اذا خَبُثَ الْقَلبُ خَبُثَ الْجَسَدُ

» (1)؛ «هرگاه دل آدمى ناپاك شد، جسم نيز ناپاك مى شود».

جوانى از انصار، با عبدالله بن عباس نشست وبرخاست صميمانه داشت. ابن عباس به دليل تكريم بسيار اين جوان، مورد گلايه شخصى قرار گرفت. آن فرد از جوان بدگويى كرد و گفت: او شب ها به قبرستان مى رود و نبش قبر مى كند. ابن عباس شبى در تعقيب جوان، راهى قبرستان شد و از دور او را نظاره مى كرد تا اينكه ديد جوان وارد قبرى كه حفر كرده بود، شد و به ضجه و ناله پرداخت. آن جوان با خداى خود نجوا مى كرد و با صداى بلند از حوادث پس از مرگ، همچون تنهايى در قبر، رسوايى قيامت و عذاب دوزخ مى گفت و به شدت مى گريست. جوان پس از اين سخنان، از قبر خارج شد. ابن عباس بى درنگ به سوى او رفت و وى را در آغوش كشيد و گفت: «چه قبركَن خوبى هستى! گناهان خود را به خوبى نبش كردى و در پيشگاه خدا بدان اعتراف نمودى».(2)

امام سجاد (ع)، چگونگى مناجات با خدا را به بندگان توبه كار مى آموزد؛ آنگاه كه سر به سجده مى گذاشت و مى فرمود:


1- بحارالانوار، ج 67، ص 51.
2- همان، ج 6، ص 130.

ص: 102

عُبَيدُك بِفِنَائِك، مِسْكينُك بِفِنائك، فَقيرُك بِفِنائِك سائِلُك بِفِنائِك

. (1)

بنده تو در آستانه توست، تهى دست تو در آستانه توست، گداى تو در آستانه توست، خواهنده از تو، در آستانه توست.

اين امام بزرگوار در سخنى ديگر مى فرمايد:

اى كه درماندگانى را كه در تاريكى دعا مى كنند مى پذيرى! اى زداينده سختى و بيمارى و گزند، مهمانان تو همگى گرد خانه تو خوابيده اند و تو نمى خوابى! اى يكتاى بى مانند، تو را مى خوانم چنان كه فرمان داده اى. الها و سرورا، تو را اطاعت كردم بنابر دستورها؛ و براى توست كه حجت خود را ظاهرسازى؛ مگر اينكه بر ما رحم كنى و عفو نمايى. پس فرمود: الها و سرورا، نيكى ها تو را خشنود مى سازد و گناهان ضررى به تو نمى زند. پس مرا ببخش و از من درگذر، از آن چيزهايى كه به تو ضرر نزده است.(2)


1- الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 143، به نقل از: جوان در چشم و دل پيامبر ص، محمد باقر پورامينى.
2- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 150.

ص: 103

فصل چهارم: معارف علوى

اشاره

ص:104

ص: 105

بهره مندى پرهيزكاران از دنيا و آخرت

حضرت على (ع) در نامه 27 نهج البلاغه مى فرمايد:

آگاه باشيد اى بندگان خدا! پرهيزكاران، هم سود دنياى گذرا را بردند و هم سعادت آخرت آينده را دريافتند. آنان از دنيا بهره گرفتند و سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان و تجارتى پرسود، به سوى آخرت شتافتند.

در توضيح اين عبارت بايد گفت كه اسلام دينى است جامع و كامل كه هم به دنياى پيروانش توجه كرده است و هم در مورد آخرت شان برنامه و هدف خاصى دارد. هم از سلامت جسم شان سخن گفته و هم روح سالمى از آنان خواسته است. در حقيقت، اسلام از انسان مى خواهد كه ميان دنيا و آخرت، توازن ايجاد كند و ميان خواسته هاى جسم و روح تعادل برقرار سازد.

زنده ياد دكتر عبدالحسين زرين كوب درباره متعادل بودن اسلام مى نويسد:

برخلاف مسيحيت كه علاقه اى به تربيت غيردينى نداشت، دنيا

ص: 106

را به كلى واگذاشت و كاملًا در آموزه هاى مذهبى درباره مسائل آخرت متمركز شد و همين امرِ تربيت نيز اروپا را سرانجام، زياده از حد غيرمسيحى كرد. توجه خاص اسلام به تربيت دنيوى، در قلمرو اسلام تربيت متوازنى به وجود آورد كه تركيب هم جنس و متعادلى بود از علايق دينى و دنيوى.

اين نكته، تربيت اسلامى را تربيتى معتدل كرد؛ تربيتى كه هدف آن ايجاد خلق و خويى بود كه مى خواست براى دنيا چنان باشد كه انگار در آن جاودانه است و براى آخرت چنان كه گويى در هر لحظه خواهد مرد. بدين گونه براى قومى كه مى خواهد يك «امت وسط» بماند، اعتدال بين جسم و جان، يك قانون اخلاقى است. (1)

استاد شهيد مرتضى مطهرى (قدس سره) نيز در اين باره مى نويسد:

برخوردارى از دنيا، مستلزم محروميت از آخرت نيست.

آنچه مستلزم محروميت از آخرت است، يك سلسله گناهان زندگى بربادده است، نه برخوردارى از يك زندگى سالم مرفه و تنعم به نعمت هاى پاكيزه و حلال خدا. همچنان كه چيزهايى كه موجب محروميت از دنياست، تقوا و عمل صالح و ذخيره اخروى داشتن نيست، يك سلسله عوامل ديگر


1- كارنامه اسلام، عبدالحسين زرين كوب، صص 126 و 127.

ص: 107

است. بسيارى از پيامبران، امامان، صالحان كه در خوبى آنها ترديدى نيست، كمال برخوردارى از نعمت هاى حلال دنيا را داشته اند.

حاصل سخن آنكه در اسلام نه رهبانيتى وجود دارد كه با غريزه انسان مخالف باشد و در جهت سركوب آن عمل كند و نه اباحه مطلق بدان راه دارد. از نظر اسلام، انسان بهنجار كسى است كه جسم و روح او در تعادل باشد و نيازهاى هر كدام ارضا شود. بنابراين، از نگاه آموزه هاى دينى هم فردى كه از هواى نفس پيروى كند، نابهنجار است و هم كسى كه خواسته هاى جسمانى خود را سركوب مى كند و فقط به برآوردن نيازهاى معنوى مى پردازد. از نظرگاه اسلام، گرايش هاى افراطى و تفريطى، با طبيعت و فطرت انسان مخالف و متضاد است و او را از رسيدن به كمال حقيقى باز مى دارد. با نگاهى به شخصيت پيامبر خدا (ص) درمى يابيم كه ايشان، هم نيروى شاداب روحى و هم طراوت فزاينده جسمانى را دارا بود؛ به گونه اى كه هم با صفا و خشوع كامل به عبادت حق مى پرداخت و هم در حدود شرع، از لذت هاى دنيوى بهره مى جست. به همين دليل، وجود مقدس آن حضرت، نماينده انسانى كامل و شخصيتى نمونه بود كه همه قواى جسمانى و روانى انسانى او متعادل بود.(1)


1- سيرى در نهج البلاغه، ص 319.

ص: 108

فلسفه بعثت پيامبران

پيامبران به عنوان گل هاى سرسبد جهان آفرينش، حلقه ارتباط ميان زمين و آسمان و ماده و معنى هستند. اينان نردبان تعالى آدمى به سوى عوالم ملكوت و واسطه رهيابى او به بهشت ابدى و بالاتر از آن، به ديدار بهشت آفرين بوده اند. شيخ محمود شبسترى مى گويد:

در اين ره انبيا چون سارباننددليل و رهنماى كاروانند

لاهيجى در شرح اين بيت مى گويد:

پيامبران به سبب اطلاع بر حقايق امور و منازل و مراحل راه، همانند ساربانند؛ يعنى چنانچه [چنان كه] ساربان با محافظت خويش كاروان را به منزل مى رساند، پيامبران نيز به واسطه مراقبت از نفوس خلايق و حفظ آن از افراط و تفريط در اخلاق و اوصاف، آنها را به صراط مستقيم عدالت هدايت مى كنند و به سرمنزل كمال كه وصول به مبدأ است، مى رسانند.

على (ع) در خطبه اول نهج البلاغه، سخن لطيفى درباره فلسفه بعثت پيامبران دارد. آن حضرت مى فرمايد: «خداوند، پيامبرانش را مبعوث كرد تا گنج هاى پنهانى عقل ها را كه درون آنها نهفته است براى شان آشكار سازد».

از اين عبارت پيداست كه پيامبران با شكوفاسازى عقل انسان ها،

ص: 109

زمينه سعادت آنها را فراهم مى آورند. در كنار اين موضوع، نكته دقيق ترى نيز نهفته است و آن اينكه، در واقع، پيامبران چيزى به انسان نداده اند كه پيش تر در او نبوده است، بلكه آنان فقط سبب آشكارشدن ارزش هاى نهفته در نهاد آدمى شده اند. پيامبران مبعوث شده اند تا شيوه هاى دست يابى به سرچشمه هاى عظيم وجود آدميان را به آنها بياموزند. حاج ميرزا حبيب خراسانى مى گويد:

گوهر خود را هويدا كن كمال اين است و بس

خويش را در خويش پيدا كن كمال اين است و بس

دست قدرت خدا استعداد نيكى و خوشبختى را در نهاد آدمى گذارده است.

يكى از نويسندگان، درباره توانايى ها و قابليت هاى سرشار پنهان وجود آدمى مى نويسد: مى توان گفت:

در هر كس نيروى شگفت انگيزى وجود دارد كه من آن را قدرت آسمانى نام گذارى كرده ام ... كه مى تواند زندگى و هستى شخص را از جهت هاى مختلف روحى، معنوى، مادى، مالى و اجتماعى دگرگون سازد و وى را بر قله رفيع آزادگى و رستگارى و خوشبختى جاى دهد. اين نيرو در اختيار شماست كه با به خدمت گرفتن قدرت معنوى و ذاتى آن، قادر خواهيد شد مشكلات حيات خود را حل كنيد و جايگاه واقعى خويش را در زندگى به دست

ص: 110

آوريد و به رفاه و آرامش روحى و بى نيازى و بركت دست يابيد.(1)

پيامبران، نزديك ترين و مطمئن ترين شيوه شكوفايى آن همه استعدادهاى درونى را در اختيار انسان ها قرار دادند.

لذت انس و شوق ديدار

شور و شوق و دلدادگى عاشق به معشوق، به واسطه جذبه و جمالى كه در او مشاهده مى كند، امرى كاملًا طبيعى است. حال اگر معشوق، پروردگار جهان باشد و عاشق، بنده اى خالص و صادق، اين دل باختگى رنگ و بوى ديگرى مى گيرد و حلاوت و صفاى ديگر مى يابد.

گر شاخ ها دارد ترى ور سرو دارد سرورى ور گل كند صد دلبرى، اى جان، تو چيز ديگرى

در سرى كه سوداى اين معشوق نهاده شد و در دلى كه شور اين محبوب جاى گرفت، ديگر هواى غير او نمى گنجد. هر لذتى غير از لذت انس با او و هر شوقى جز شوق ديدار او رنگ مى بازد و نجوا با معشوق، براى او، لذت بخش ترين كارها مى شود. در مناجات نهم از مناجات هاى خمسه عشر مى خوانيم:


1- گزيده آثار و افكار، ژوزف مورفى، ج 2، ص 685.

ص: 111

پروردگارا! كيست كه شيرينى محبتت را چشيد و جز تو كسى را خواست و آن كيست كه به مقام قرب تو انس يافت و لحظه اى از تو روى گردانيد.

گفتم خوشا هوايى كز باغ خلد خيزدگفتا خُنُك نسيمى كز كوى دلبر آيد

حافظ

اميرمؤمنان على (ع) در خطبه 218 نهج البلاغه، از لذت انس با خدا مى گويد:

پروردگارا، تو از هر انيسى براى دوستانت انيس ترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند، براى كارگزارى آماده ترى. آنان را در باطن دلشان مشاهده مى كنى و ميزان بصيرت و معرفتشان را مى دانى. رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دل هاى آنها در فراق تو بى تاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان شود، ياد تو مونسشان است و اگر سختى ها بر آنان فروريزد، به تو پناه مى برند.

مولوى وصف اين شور و عشق را چه زيبا به نظم در آورده است:

زهى عشق، زهى عشق كه ماراست، خداياچه نغزست و چه خوب است و چه زيباست، خدايا

از آن آب حيات است كه ما چرخ زنانيم نه از كفّ و نه از ناى و نه دف هاست، خدايا

ص: 112

چه گرميم! چه گرميم! از اين عشق چو خورشيدچه پنهان و چه پنهان و چه پيداست، خدايا

چو سيليم و چو جوييم، همه سوى تو پوييم كه منزلگه هر سيل به درياس-- ت، خدايا

در حكايات است كه خداى تعالى به حضرت ابراهيم (ع) اموال بسيار داده بود. فرشتگان گفتند: دوستى و عشق ابراهيم (ع) به خداوند، به جهت مال و نعمتى است كه پروردگار به او عطا فرموده است. خداوند براى آنكه به فرشتگان بنمايد حقيقت غير اين است، به جبرئيل دستور داد: برو در جايى كه ابراهيم بشنود، مرا ياد كن! جبرئيل برفت و وقتى كه ابراهيم (ع) نزد گوسفندان خود بود، بر بالاى تپه اى ايستاد و به آوازى خوش گفت: «

سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ الملائِكة وَالرّوحِ

».(1)

چون ابراهيم (ع) اين آواز را شنيد، غرق در شور و شعف گرديد. نگاه كرد، شخصى را بر فراز تپه اى ديد. گفت: اى بنده خدا! نام محبوبم را يك بار ديگر بگو، ثلث گوسفندانم از آن تو. جبرئيل باز نام حق را بگفت. ابراهيم (ع) گفت: يك بار ديگر بگو و نصف گوسفندانم از آن تو. جبرئيل باز نام خدا را بر زبان جارى كرد.

حضرت ابراهيم (ع) كه در آن وقت از كثرت شور و عشق بى قرار


1- بسيار منزه و پاكيزه است پروردگار فرشتگان و روح.

ص: 113

شده بود، گفت: اى بنده خدا همه گوسفندانم براى تو، اگر يك بار ديگر نام دوست مرا بر زبان آرى. جبرئيل باز بگفت. در اين هنگام ابراهيم (ع) گفت: بيا و همه گوسفندانم را برگير و برو.

جبرئيل گفت: اى ابراهيم! مرا حاجت به گوسفندان تو نيست، من جبرئيلم و حقا كه جاى آن داشت كه خدا تو را دوست خود گرداند؛ چرا كه در وفادارى، كاملى و در مرتبه دوستى، صادق(1)

ارزش ها و ضد ارزش ها در نهج البلاغه

سحرخيزى

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظاز يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

آنگاه كه خورشيد، چهره در نقاب شب فرو مى كشد و ستاره ها يكى پس از ديگرى، چشمك زنان، حجاب از چهره برمى دارند و دشت و صحرا را سكوتى مرموز فرا مى گيرد و آدميان خسته از حرص و تكاپوى روزانه، در خوابى خوش و سنگين فرومى روند، چشم هايى عاشق كه خوف خداوند از بارش سرشك آن پيداست، در نيمه هاى شب رحمت و رضاى پروردگارش را مى جويد تا راهى به كوى دوست بيابد و جامى از كوثر ديدار بنوشد. حضرت على (ع) وصف اين عاشقان بى قرار را چنين بيان مى دارد:


1- نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، عبدالرحمن جامى، صص 147 و 148.

ص: 114

شب ها پاهاى خود را براى عبادت جفت مى كنند. آيات قرآن را به آرامى و شمرده شمرده تلاوت مى كنند. با زمزمه آن آيات و دقت در معنى آنها، غمى عارفانه در دل خود مى كارند تا دردهايشان را بدين گونه درمان سازند. هر چه از زبان قرآن مى شنوند، مثل اين است كه به چشم مى بينند. هر گاه به آيه اى از آيه هاى رحمت مى رسند، بدان طمع مى بندند و قلبشان از شوق لبريز مى گردد و چون به آيه اى از آيه هاى قهر و غضب مى رسند، مانند آن است كه آهنگ بالا و پايين رفتن شعله هاى آتش دوزخ به گوششان مى رسد و از خداوند آزادى خويش را مى طلبند. آنها كه چنين شب زنده دارى مى كنند، روزها مردانى هستند اجتماعى، بردبار، دانا، نيك و پارسا. (1)

حافظا در كنج فقر و خلوت شب هاى تارتا بود وردت، دعا و درس، قرآن؛ غم مخور

از علامه طباطبايى (قدس سره) نقل است:

چون به نجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم، به خاطر خويشاوندى كه با مرحوم آيت الله على قاضى داشتم، گاه گاهى به محضر ايشان شرفياب مى شدم.

تا اينكه [روزى] كنار درِ مدرسه اى ايستاده بودم كه مرحوم


1- نهج البلاغه، خطبه 184.

ص: 115

قاضى از آنجا عبور مى كرد. چون به من رسيد، دست خود را روى شانه من گذارد و گفت: اى فرزند! دنيا مى خواهى، نماز شب بخوان و آخرت مى خواهى، نماز شب بخوان!(1)

شهيد مطهرى (قدس سره) درباره لذت سحرخيزى مى گويد:

ما يك سلسله لذت هاى معنوى داريم كه معنويت ما را بالا مى برد. براى كسى كه اهل تهجد و نماز شب مى باشد، اين عمل براى او لذت بخش است. آن لذتى كه يك نفر نماز شب خوان حقيقى و واقعى از نماز شب خودش مى برد، از آن «العفو» گفتن ها مى برد، هيچ وقت يك آدم عياش نمى برد. لذت آن نماز شب خوان، خيلى عميق تر، نيرومندتر و نشاطبخش تر است. (2)

سحر با باد مى گفتم حديث آرزومن--- دى خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندى

دعاى صبح و آه شب، كليد گنج مقصود است بدين راه و روش مى رو، كه با دلدار پيوندى

حافظ


1- مهر تابان، سيد محمد حسين حسينى طهرانى، ص 16.
2- احياى تفكر اسلامى، مرتضى مطهرى، ص 98.

ص: 116

حلم و بردبارى

هرگاه سخن از امدادهاى غيبى به ميان مى آيد، مسائلى چون: نزول فرشته يا تغيير ناگهانى شرايط ناخوشايند حاضر و مانند آنها به ذهن مى رسد، در حالى كه خاستگاه بسيارى از امدادهاى غيبى، نهاد آدميان است. كافى است به بركت عزم و اراده خويش، آنها را به دست آورند تا روزگار به مرادشان و زندگى به كامشان گردد.

يكى از آن امدادهاى غيبى كه فتح و پيروزى در پى آن مى آيد، حلم و بردبارى است.

مولوى مى گويد:

تيغ حلم از تيغ شمشير تيزتربل ز صد لشكر، ظفرانگيزتر

يكى از اصلى ترين فلسفه هاى بردبارى، شكستن خودبينى و خودمحورى است. شكيبايى به ما مى آموزد كه انتظار نداشته باشيم در زندگى، همه امور بر وفق مرادمان باشد. افزون بر اين، زندگى مجموعه اى پيچيده و اسرارآميز، با تلخى ها و شيرينى هايى فراوان است كه در هر كدام از آنها، حكمت يا حكمت هايى نهفته است كه علم آدمى بر همه آنها احاطه ندارد. بر اين پايه، صبر و بردبارى، پذيرش مصلحت هاى پنهانى در ناملايمات است و ثمره آن نيز غلبه بر نامرادى ها و ناكامى هاست و اين همان فتح و پيروزى است كه در سايه سار بردبارى نصيب انسان مى شود.

ص: 117

مولاى متقيان على (ع) بارها در نهج البلاغه آدميان را به گوهر حلم رهنمون و ارزش والاى آن را يادآور شده است. آن حضرت فرمود:

اگر بردبار و اهل تحمل نيستى، [دست كم] شبيه بردباران باش؛ زيرا هر كس خود را شبيه گروهى كند، به زودى از آنان خواهد شد.(1)

و فرمود: «نخستين پاداش بردبارى و خويشتن دارى در برابر انسان هاى نادان، آن است كه مردم به يارى شخص بردبار برمى خيزند». (2)

همچنين، از آن حضرت در ستايش تحمل و بردبارى خويش، آمده است:

بسا آدم هايى كه از رشد فكرى بى بهره اند و از روى نادانى و اهانت با من روبه رو مى شوند، در حالى كه من كراهت دارم پاسخ شان را بدهم. آنها بر سفاهت و جهالت خود مى افزايند و من بر حلم و خويشتن دارى خويش. در اين هنگام مَثل من، مَثل آن عودى است كه هر چه بيشتر مى سوزد، بيشتر بوى خوشش ظاهر مى شود. (3)

سعدى در بيانى نغز و شيوا درباره حلم مى سرايد:


1- نهج البلاغه، كلمات قصار 207.
2- همان، كلمات قصار 206.
3- ديوان منسوب به حضرت على ص، ص 11.

ص: 118

در خاك بيلَقان (1) برسيدم به عابدى گفتم مرا به تربيت، از جهل پاك كن

گفتا: برو چو خاك تحمل كن اى فقيه يا هر چه خوانده اى همه در زير خاك كن

گوهر آبرو

مفهوم واژه «آبرو»، بر همگان آشكار است و كمتر كسى است كه ارزش آن را نداند و با تمام وجود در انديشه حفظ آن نباشد. حتى آنان كه اهل ريا و خودنمايى اند، گرچه در بيراهه گام مى نهند، آبرومندى خويش را مى جويند. براى حفظ آبروست كه انسان ها، بسيارى از گناهانشان را در خلوت انجام مى دهند. به هر حال، يكى از نگرانى هاى بزرگ هر انسان آبرومند، حفظ اعتبار خويش است.

نبى اكرم (ص) درباره ترحم به آبرومندانى كه از بد حادثه، آبروى خود را از دست داده اند، فرمود: «بر سه گروه رحم كنيد كه از جمله آنها، آبرومند و عزيزى است كه آبرو و عزت او از دست رفته است».(2)

بسيارى از بزرگان، «آبروى رفته» را «آب رفته» مى دانند كه هرگز باز نمى گردد. صائب تبريزى با اشاره به اين تعبير مى گويد:

در حفظ آبرو ز گهر باش سخت تركاين آب رفته باز نيايد به جوى خويش

آبى است آبرو كه نيايد به جوى بازاز تشنگى بمير و مريز آبروى خويش


1- نام سرزمينى.
2- احياء العلوم، امام محمد غزالى، ج 4، ص 21.

ص: 119

در زندگى انسان ارزش هايى وجود دارد كه هرگز نبايد آنها را از دست داد. يكى از ارزنده ترين ارزش ها، اعتبار و آبروى انسان است. اگر از بين رفتن زندگى به منزله مرگ است، از دست دادن اعتبار و آبروى نيز به منزله پايان زندگى در جامعه است. از دست دادن مال، ناخوشايند است، ولى موجب سرافكندگى نمى شود؛ چون مى توان آن را جبران كرد، ولى اگر نيك نامى از دست برود، بازيافتن آن بسيار دشوار است.(1)

از عواملى كه سبب هتك آبرو مى شود، درخواست از مردم است. گرچه انسان ها به فراخور زندگى اجتماعى شان، از همكارى و هميارى ناگزيرند، خواهش و تمناى بى جا و غيرضرورى، به ويژه از كسانى كه ظرفيت لازم را ندارند، آبرو و اعتبار انسان را به خطر مى اندازد و چه بسا از ميان مى برد. از مولاى متقيان على (ع) در اين زمينه نقل است:

آبروى تو، همانند چيزى جامد است كه درخواست از ديگران، آن را قطره قطره [آب مى كند] و از بين مى برد. پس خوب بنگر كه آبرويت را نزد چه كسى مى نهى.(2)

و چه زيبا و نيكو سروده است صائب تبريزى:

دست طمع كه پيش كسان مى كنى درازپل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش


1- سنگ فرش هر خيابان از طلاست، كيم- وو- چونگ، صص 215 و 216.
2- نهج البلاغه، حكمت 346.

ص: 120

قناعت، گنجى پايدار

انسان ها، معمولًا ثروت را بيرون از وجود خويش و در ماديات مى جويند. غافل از اينكه ثروت هاى اصلى در درون خودشان جاى دارد كه با كشف آنها مى توانند بى نيازترين انسان ها شوند. تا آنجا كه همه ثروت هاى مادى در نظرشان ناچيز جلوه نمايد. در ميان آن ثروت هاى بى پايان، گنج قناعت است:

كاسه چشم حريصان پر نشدتا صدف قانع نشد، پر دُر نشد

انسان، با قناعت به نصيب خود، آرام مى گيرد و طعم شيرين خرسندى را مى چشد و در نتيجه، در خود احساس بى نيازى مى كند.

كسى كه بى نيازى بر وجودش حاكم شده است، هرگز نه چشم طمع به مال مردم مى دوزد و نه گرفتار زياده خواهى مى شود كه به سبب آن خود را به درد و رنج گرفتار سازد؛ و نه با مشاهده فردى ثروتمندتر از خويش، احساس حقارت و عقب ماندگى مى كند. به راستى، كدام ثروت مادى مى تواند تا اين اندازه بر آدمى اثر مثبت بگذارد؟

اى قناعت توانگرم گردان كه وراى تو نيست هيچ نعمت

سعدى

قناعت، آدمى را بلندهمت و آزادانديش بار مى آورد. گلستان سعدى در اين باره حكايتى دارد:

حاتم طايى را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان ديده اى يا شنيده اى؟ گفت: بلى، روزى چهل شتر قربانى كرده

ص: 121

بودم امراى عرب را. پس به گوشه صحرايى به حاجتى برون رفته بودم، خاركنى را ديدم پشته فراهم آورده. گفتمش به مهمانى حاتم چرا نروى كه خلقى بر سماط او گرد آمده اند. گفت:

هر كه نان از عمل خويش خوردمنت حاتم طايى نبرد

من او را به همت و جوان مردى از خود برتر ديدم. (1)

حضرت اميرمؤمنان على (ع) در مورد ارزش والاى قناعت مى فرمايد: «

القناعَة مالٌ لاينفَدُ

»(2)؛ «قناعت، ثروتى بى پايان است».

البته منظور از قناعت اين نيست كه آدمى دست بر دست نهد و از هرگونه فعاليت و تكاپو بازايستد، بلكه مراد، آن است كه پاى توقع از حد توانايى خويش فراتر ننهد، بى جا و بى حساب نخواهد و خود را در رنج خواسته هاى نارسيدنى نيفكند.(3)

صدقه

صدقه از مستحبات ارزشمند است. در فضيلت صدقه همين بس كه «جامع فضايل دنيويه و اخرويه است. از ساعت اولِ دادن آن، با انسان همراه است و دفع بليات مى كند تا آخر امر در قيامت و ساير


1- كليات سعدى، به تصحيح: محمد على فروغى، ص 95.
2- نهج البلاغه، حكمت 57.
3- آن سوى چهره ها، ناصرالدين صاحب زمانى، ص 79.

ص: 122

مراحل كه انسان را به بهشت و جوار حق برساند». (1)

آثار شگفت و مهم صدقه چندان است كه مؤمن خردمند، با هيچ بهانه اى، حتى فقر و نادارى از آن غفلت نمى كند. خداوند فرموده است:

إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِى عَنْكُمْ وَ لَا يرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يرْضَهُ لَكُمْ وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَينَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

(طلاق: 7)

هر كس كه روزى او تنگ باشد، بايد از همان اندازه هم كه خدا به او داده است، انفاق كند. خداوند هيچ كس را بيش از آنچه به او داده است، مكلف نمى كند و خداوند پس از هر سختى، آسانى قرار مى دهد.

بايد دانست كه صدقه، موجب نادارى و نيازمندى نخواهد شد، بلكه رمز گشايش درب رحمت الهى است. سرور زاهدان و مهتر نيكوكاران، على (ع) مى فرمايد: «

اسْتَنزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة

» (2)؛ «روزى را با دادن صدقه فرود آوريد».

همچنين مى فرمايد: «

سُوسُوا ايمانَكم بِالصَّدَقَة

»(3) ؛ «ايمان خود را با صدقه نگاه داريد».

خداوند، كريم تر از آن است كه از انفاق بندگان، بدون پاداش بى شمار بگذرد.


1- چهل حديث، امام خمينى، ص 417.
2- نهج البلاغه، حكمت 137.
3- همان، حكمت 146.

ص: 123

گناه گريزى

گرچه مى توان گناهان را در مقايسه با يكديگر و از نظر پى آمدهاى شوم آنها در اين جهان و جهان ديگر، به صغيره و كبيره تقسيم كرد، گناه، گناه است و قبح كوچك و بزرگ آن يكسان. اگر گنه كار اندكى به اين بينديشد كه از چه كسى نافرمانى مى كند، ديگر هيچ معصيتى را صغيره نمى بيند.

گستاخى در برابر خداى بزرگ، هرچه باشد، بزرگ و نابخشودنى است. امام خمينى (قدس سره) مى فرمايد:

بايد بدانيم كه در محضر بزرگى هستيم كه حتى نمى توان از بزرگى او سخن گفت. پس چگونه مى توان در حريم و پيشگاه او جسارت كرد و به گناه آلوده شد؟ چگونه حرمت سلاطين و بزرگان دنيوى را پاس مى داريم، ولى در پيشگاه خالق متعال، خود را به زشتى گناه مى آلاييم؟ آيا اگر داراى خردلى حيا باشى، نبايد از خجلت آب شوى و به زمين فرو بروى؟ (1)

چه ناپسند است كه كسى منكر زشتى گناه شود و آن را كوچك بشمارد. حضرت على (ع) در اين باره چنين هشدار مى دهد:

اشَدُّ الذُّنوبِ مَا استَخَفَّ بِهِ صاحِبُه. (2)

سخت ترين گناهان، گناهى است كه گناهكار، آن را كوچك و ناچيز شمارد.


1- چهل حديث، ص 11.
2- نهج البلاغه، حكمت 477.

ص: 124

گره گشايى

گشودن گره از كار گرفتاران، از برترين لذت هاى معنوى است. نشاندن نشاط و شادى در دل انسان ها و زدودن رنج و مشقت از چهره دردمندان، بسيار سرورآفرين است. عارفان بر اين باورند كه راه انس با خدا، احسان به خلق است. اگر كسى بخواهد حال دعا داشته باشد و از ذكر و مناجات لذت ببرد، بايد براى خدا، در خدمت خلق باشد. (1)

شيخ رجب على خياط (قدس سره) از عارفان معاصر سفارش مى كند:

«اگر مى خواهى به حقيقت توحيد راه پيدا كنى، به خلق خدا احسان كن.» (2)

در سخنى ديگر مى گويد: «آنچه پس از انجام فرايض، حال بندگى خدا را در انسان ايجاد مى كند، نيكى به مردم است».(3)

اميرمؤمنان على (ع) در حديث نعزى مى فرمايد:

همانا خدا را بندگانى است كه به آنان نعمت هاى ويژه اى مى دهد تا به سود مردمان به كار گيرند. پس تا هنگامى كه از آن ببخشند، نعمت ها را در دست آنان باقى مى گذارد و چون


1- كيمياى محبت شرح حال عارف وارسته رجبعلى خياط، محمد محمدى رى شهرى، صص 200 و 201.
2- همان.
3- همان.

ص: 125

از بخشش باز ايستند، نعمت ها را از ايشان بستاند و ديگران را بدان مخصوص كند.(1)

امير مؤمنان (ع) به جابر فرمود:

آنكه نعمت خدا بر او بسيار بوَد، نياز مردمان به او بسيار بود. پس هر كه در آن نعمت ها براى خدا كار كند، خدا نعمت ها را براى وى پايدار كند و هركه آن را چنان كه واجب است به مصرف نرساند، نعمت او را ببرد و نيست گرداند.(2)

تعادل در ستايش ديگران

زياده روى در تعريف و تمجيد، سبب مشتبه شدن امر بر نيكوكار و همواركردن جاده غرور و تباهى براى اوست. پرهيز از بازگوكردن نيكى ها نيز مانعى بر سر راه گسترش فضيلت ها و رشد نيكوكارى در جامعه مى شود. مولاى موحدان در كلامى گهربار مى فرمايد:

الثَّناءُ بأَكثَرَ مِنَ الأِستِحقاقِ مَلَقٌ والتَّقْصيرُ عَنِ الاستِحقاقِ عِى أَو حَسَدٌ

. (3)

ستودن شخص بيش از سزاوارى او، چاپلوسى كردن است و كمتر از آنچه بايد، درماندگى است يا رشك بردن.


1- نهج البلاغه، حكمت 425.
2- همان، حكمت 101.
3- همان، حكمت 347.

ص: 126

عذرخواهى

عذرخواهى پس از ارتكاب لغزش، از زيباترين كردارها و نشانه كمال آدمى است. به تعبير نظامى گنجه اى:

عذر به آن را كه خطايى رسدكادم از آن عذر به جايى رسد

خطاكارى كه درخواست بخشش نمى كند، به زشتى كار خود پى نمى برد و حتى خطا را بزرگى و كمال مى پندارد.

عذرخواهى از بندگان خدا، پسنديده و لازم است، و در پيشگاه آفريدگار هستى كه بى شك همه در برابر او قاصر و مقصريم، زيبايى و شكوه ديگرى دارد. خداوند در كلام وحى دستور مى دهد:

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يحْكُمُ بَينَهُمْ فِى مَا هُمْ فِيهِ يخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

(هود: 3)

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به سوى او بازگرديد تا بهره اى نيكو به شما دهد.

اين نكته تربيتى چنان بعضى از نيكان روزگار را بى تاب كرده است كه حتى از خواب شيرين صبحگاهى دست شسته اند و به عذرخواهى در پيشگاه ربوبى مى نشينند. مولاى شب زنده داران مى فرمايد:

خدا، بندگان را به كيفر كارهاى زشت آنان مبتلا سازد؛ به كاهش ميوه درختان و به نباريدن باران و بستن گنجينه هاى خير به روى ايشان، تا توبه خواه توبه كند و معصيت كار، دل از

ص: 127

معصيت بكَند و پندگيرنده، پند پذيرد و بازدارنده، راه نافرمانى را بر بندگان بگيرد. خداوند، آمرزش خواستن را وسيله پيوسته داشتن روزى بر روزى خواران و سبب رحمت بر آفريدگان قرار داده و فرموده است: «از پروردگار خود آمرزش بخواهيد كه او فراوان آمرزنده است؛ باران را از آسمان بر شما پيوسته مى دارد و شما را به خواسته ها و فرزندان يارى مى دهد». (1)

پس خدا بيامرزد كسى را كه به پيش باز توبه رود و از گناهانش بخشش طلبد، پيش از آنكه مرگش برسد.(2)

ترك تكبر و خودپسندى

انسان خودپسند و خودمحور به افكار و نظر ديگران توجه نمى كند، پس به اشتباه هاى خود پى نمى برد و همواره در تاريكى بى خبرى مى ماند. حضرت على (ع) مى فرمايد:

وَاعْلَمْ أَنَّ الإعْجابَ ضِدُّ الصّوابِ وَ آفَة الألْبابِ

. (3)

بدان كه خودپسندى ضد كارهاى درست و آفت عقل و انديشه آدمى است.


1- نوح: 10 و 12.
2- نهج البلاغه، خطبه 143.
3- همان، نامه 31.

ص: 128

كسى كه به خودپسندى و تكبر دچار است، خود را از ديگران برتر مى شمارد و به آنان اعتنا نمى كند. بازتاب اين خلق نكوهيده، تنهاماندن و پراكندگى مردم از اطراف اوست؛ چنان كه حضرت امير (ع) هشدار مى دهد: «

وَ لا وَحْدَة أَوْحَشُ مِنَ الْعُجبِ

» (1)؛ «هيچ تنهايى وحشتناك تر از خودبينى و غرور نيست».

خودپسندى، سرازيرى نعمت الهى را از انسان بازمى دارد و او را از پاداش هاى اخروى محروم مى كند.

امير مؤمنان على (ع) در اين باره مى فرمايد: «

الأِعجابُ يمْنَعُ الْازديادَ

» (2)؛ «خودپسندى انسان را از افزايش نعمت و ثواب باز مى دارد».

زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه رند از ره نياز به دارالسّلام رفت

حافظ

خداى مهربان، كسانى را كه در برابرش خضوع نكردند و كبر ورزيدند، از اوج عظمت به خاك ذلت نشاند. به ابليس دستور داد براى آدم سجده كند، ولى او از روى تكبر سرباز زد. پس، از بهشت رانده شد(3) ؛ نمرود در برابر دعوت پيامبر سركشى كرد، پس به وسيله يك پشه هلاك شد؛ فرعون با آن همه زر و زور، آنگاه كه به


1- نهج البلاغه، حكمت 113.
2- همان، حكمت 169.
3- ر. ك: اعراف: 18- 19.

ص: 129

خودخواهى گرفتار آمد، با يارانش غرق گرديد.(1)

مسلمانان در جنگ حُنين به دليل پرشمارى جمعيتشان به خود مغرور شدند و در نتيجه در آستانه شكست قرار گرفتند. خداوند مهربان در قرآن مجيد در بيان اين ماجرا مى فرمايد:

خدا شما را در موارد بسيارى يارى كرد، به ويژه در جنگ حنين؛ زيرا افزونى جمعيت، شما را مغرور ساخت، ولى كوچك ترين سودى برايتان نداشت تا جايى كه زمين با آن وسعت براى شما تنگ آمد. پس پشت به جنگ كرده، گريختند. آنگاه خداوند آرامش قلبى را بر پيامبر خويش و مؤمنان فرو فرستاد و لشكرى به يارى شما گسيل داشت كه آنان را نديديد و كافران را عذاب داد. (2)

قرآن مجيد بشر را از خودخواهى بر حذر داشته، مى فرمايد: «خدا هيچ يك از خودخواهان و فخرفروشان را دوست ندارد». (3)

سخن نغز حضرت على (ع) در پرهيز از خودخواهى و توجه به حقيقت آدمى بسيار آموزنده است:

ما لإبْنِ آدمَ وَالْفَخْرِ، أَوَّلُهُ نُطْفَة وَآخِرُهُ جيفَة ولايرْزُقُ نَفْسَهُ


1- ر. ك: عنكبوت: 39.
2- توبه: 25 و 26.
3- حديد: 23.

ص: 130

ولا يدْفَعُ حَتْفَهُ

. (1)

بشر را با فخر چه كار؟! اولش نطفه اى است و آخرش مردارى؛ نه خود را مى تواند سير كند و نه مى تواند مرگش را دفع نمايد.

كنترل نفس

از ارزش هاى اخلاقى، محاسبه نفس و كنترل اعمال، پيش از حساب رسى دقيق خداوند است. امام على (ع) در سخنى زيبا مى فرمايد: «

وَحاسِبُوها مِن قَبْلِ أَن تُحاسَبوا

» (2)؛ «و قبل از اينكه شما را به پاى حساب ببرند به حساب خود برسيد».

خود بازبينى و محاسبه اعمال كه ما را از عيب جويى ديگران نيز بازمى دارد، در حقيقت يك روش تربيتى به شمار مى آيد. حضرت على (ع) با اشاره به اين نكته مى فرمايد: «

مَنْ نَظَرَ فى عَيبِ نَفْسِهِ اشتَغَلَ عَنْ عَيبِ غيرِهِ

» (3)؛ «هر كس به عيب خود بنگرد، از عيب جويى ديگران دورى مى كند».

حضرت على (ع) فايده هاى محاسبه و كنترل نفس را چنين برمى شمارد:


1- نهج البلاغه، حكمت 462.
2- همان، خطبه 90.
3- همان، حكمت 349.

ص: 131

مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ وَ مَنِ اعْتَبَرَ أبْصَرَ وَ مَنْ أَبصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ. (1)

كسى كه [اعمال] خود را حساب كرد، سود بُرد و كسى كه از خود غافل شد زيان ديد و كسى كه ترسيد ايمن شد و كسى كه پند گرفت بينا باشد و كسى كه فهميد دانا شد.

تدبر و تعقل در خويشتن خويش، راه نجات آدمى را هموار مى سازد. حضرت على (ع) در سخنى ديگر مى فرمايد: «

اذْكُرُوا انْقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبعاتِ

» (2)؛ «قطع شدن لذت ها و بر جاى ماندن گناهان را به خاطر داشته باشيد».

اين سخن، اعلام خطرى است براى غفلت زدگان تا به فكر مرگ باشند و از گناهان دورى كنند و به فكر روزى باشند كه فرياد مى زنند: «اين چه نامه عملى است كه نه از كوچك آن چشم پوشيده نه از بزرگ آن، با دقت همه را حساب كرده است».(3)

زينت هاى معنوى

همان گونه كه در امور مادى برخى چيزها زينت چيزهاى ديگر قرار مى گيرد و در نتيجه در نگاه ديگران، زيبا يا زيباتر جلوه مى كند، در


1- نهج البلاغه، حكمت 204.
2- همان، حكمت 442.
3- كهف: 49.

ص: 132

امور معنوى نيز چنين است. امام على (ع) در اين باره مى فرمايد:

الْعِفافُ زِينَة الْفَقْرِ وَ الشُّكْرُ زِينة الغِنى

.(1)

زينت نيازمندى، عفت، و آرايش ثروتمندى، سپاس گزارى است.

فقير، هر چند دستش تهى است و به ظاهر نازيباست، با داشتن مناعت طبع، عزت نفس و عفت نزد ديگران ارزشمند و صاحب احترام مى شود. در مقابل، ثروتمند اگر به زيردستان كمك نكند، منفور و مطرود خواهد شد و هر چند در ظاهر او را احترام كنند، در اعماق قلب ها، جايگاهى نخواهد داشت.

در رسيدگى به نيازمندان، براى توانمندان سخاوتمند، افزون بر منزلت اجتماعى، محبت است كه خداوند در دل ها ايجاد مى كند و نامشان هماره، حتى پس از مرگ، به نيكويى و بزرگى و سخاوت برده مى شود؛ احترامى كه حتى مقربان درگاه الهى مانند حضرت ابراهيم (ع) در آرزوى آن هستند: «نام نيكى در تاريخ براى من ثبت فرما». (2)

بسيارى مى پندارند كه ثروتمند نزد خدا و خلق محبوبيت دارد، ولى امام على (ع) مى فرمايد:

ثروت براى ثروتمندان دليل خوبى يا بدى آنها نيست.


1- نهج البلاغه، حكمت 347.
2- شعراء: 84.

ص: 133

همان گونه كه فقر هم دليل بر خوبى يا بدى فقير نيست. عشق به ثروت است كه مفاسدى را به همراه مى آورد، گول مى زند، زيان مى رساند و از دست مى رود.(1)

و تنها وزر و وبال آن براى ثروتمند مى ماند. فقير نيز مى تواند با حفظ عزّت نفس و كرامت خويش، لباس زينت بر فقر و ندارى خويش بپوشاند يا با آه و ناله خود را ذليل گرداند.

به بقراط گفتند: خيلى فقير شده اى. گفت: اگر آسايش فقر را مى دانستى، به حال ناراحتى خود فرياد مى زدى. فقر، قدرت و رياستى است كه حسابگر و بازرس ندارد. (2)

ما آبروى فقر و قناعت نمى بريم با پادشه بگوى كه روزى مقدر است

شكر نعمت

حضرت على (ع) در كلام آموزنده اى مى فرمايد:

انَّ لِلّهِ فِى كلِّ نِعْمَة حَقّاً فَمَنْ أَدّاهُ حَفِظَها وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خاطَرَ بزوالِ نِعْمَتِهِ

. (3)

خدا در هر نعمتى حقى دارد، كسى كه حق خدا را ادا كند، خدا آن نعمت را برايش حفظ مى كند و كسى كه در اداى حق


1- نهج البلاغه، حكمت 422.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 190.
3- نهج البلاغه، حكمت 241.

ص: 134

خدا كوتاهى كند، خود را در معرض خطرِ از دست دادن نعمت قرار داده است.

ثروت، افزون بر كامروايى صاحبش بايد براى دست گيرى درماندگان و كمك به نيازمندان به كار گرفته شود. هرگاه بشر چنين كرد، حق نعمت خدا را به جا آورده است:

به خدا و رسولش ايمان آوريد و از آنچه وارث ديگران شده ايد در راه خدا انفاق كنيد، كسانى كه ايمان بياورند و در راه خدا انفاق كنند داراى پاداشى بزرگ خواهند بود.(1)

بنابراين، شكر نعمت، فقط به زبان نيست، بلكه بايد با عمل نيز گزارده شود. البته ممكن است زرق و برق دنيا و فراوانى نعمت ها آدمى را غافل كند و از توجه به منبع نعمت باز دارد. بر اين پايه، امام على (ع) در هشدارى مى فرمايد: «

احْذَرُوا نِفارَ النِّعَمِ فما كلُّ شاردٍ بِمَرْدودٍ

»(2) ؛ «از رميدن نعمت ها بپرهيزيد؛ زيرا هر فرارى باز نمى گردد».

از عواملى كه باعث از ميان رفتن نعمت ها مى شود، نافرمانى از دستورات الهى است. افرادى كه ايمان ضعيفى دارند، با رسيدن به اندك مال و ثروتى، خود را گم مى كنند و بر اثر خودفراموشى، خدا را نيز از ياد مى برند و ناسپاس مى شوند. خداوند در سوره عبس خطاب


1- حديد: 7.
2- نهج البلاغه، حكمت 243.

ص: 135

به كفران كننده نعمت مى فرمايد: وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ؛ «مرده باد انسان كه چه قدر ناسپاس است». (عبس: 17)

به هر روى، هنگام وفور نعمت بايد شكرگزارد تا نعمت بماند. حضرت على (ع) در كلامى به اين مهم اشاره دارد:

اذا وَصَلَتْ الَيكُمْ أطْرافُ النّعمِ فَلا تُنَفِّروا أَقْصاها بِقِلَّة الشُّكرِ

. (1)

آنگاه كه نعمت به سويتان رهسپار شد، در اثر كوتاهى در شكرگزارى، باقى مانده آن را از دست ندهيد.

البته شكر نعمت، لطفى الهى است كه نصيب هر كسى نمى شود. خداوند بزرگ در قرآن كريم مى فرمايد: «ما به لقمان حكيم حكمت داديم، حكمت اين بود كه شكر خداى را انجام دهد». (2)

بنابراين، تنها بندگان صالح، شكرگزارند و حكما هستند كه قدر نعمت هاى الهى را مى دانند و زبان سپاس گزارى دارند.

آنگاه كه «آصف» در يك چشم بر هم زدن، تخت بلقيس را پيش سليمان آورد، سليمان كه اين نعمت بزرگ را ديد گفت:

اين از لطف خداى من است كه مرا آزمايش كند، آيا شكرگزارى مى كنم يا ناسپاسى، كسى كه شكرگزارى كند،


1- نهج البلاغه، حكمت 14.
2- لقمان: 12.

ص: 136

براى خودش شكر كرده و كسى كه كفران نعمت كند، خداى من بى نياز و كريم است. (1)

مرگ باورى

يكى از پديده هاى جهان هستى كه همه از آن گريزانند، مرگ است كه چون فرا رسيد از آن گريزى نيست. خداوند توانا در قرآن مجيد، در اين باره فرموده است:

خدا بر بندگان خود تسلط دارد. نگاهبان هايى براى حفظ شما مى فرستد و آنگاه كه مرگ يكى از شما فرا رسيد، فرشتگان ما بى درنگ جانش را مى گيرند.(2)

امام على (ع) در كلامى مى فرمايد:

انَّ مَعَ كلِّ انسانٍ مَلَكينِ يحْفَظانِهِ فَإذا جَاءَ القَدَرُ خَلَّيا بَينَهُ وَ بينَهُ وَ انَّ الأجلَ جُنِّة حَصينَة

. (3)

با هر انسانى دو فرشته است كه او را حفظ مى كنند و آنگاه كه مرگ فرا رسيد آن دو ملك ميان انسان و مرگ را بازمى گذارند؛ بى ترديد زمان عمر انسان، سپرى نگه دارنده [براى نزديك شدن فرشته مرگ به او] است.


1- نمل: 40.
2- انعام: 61.
3- نهج البلاغه، حكمت 197.

ص: 137

امام على (ع) در اين سخن تأكيد مى كند كه نگاه انسان به زندگى، نمى تواند كاملًا اميدوارانه باشد. انسان در حالى كه در نعمت و خوش گذرانى است، بايد آماده مرگ باشد؛ چه بسا در همان حال، مرگ گريبانش را بگيرد؛ زيرا مرگ نگهبان است و در انتظار دستور الهى.

در قرآن مى خوانيم:

اى پيامبر ما! بگو مرگى كه از آن فرار مى كنيد، گريبانتان را مى گيرد. سپس به جهان غيب و شهود [قيامت] وارد مى گرديد و از اعمال خود آگاه مى شويد.(1)

قرآن براى اينكه پيروان اسلام را از فرجام انسان آگاه سازد، داستان سليمان را آورده است و با يادآورى عظمت وى، داستان مرگش را اين گونه بيان مى كند: «آنگاه كه ما مرگش را امضا كرديم، كسى آنها را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده خاكى». (2)

سليمان بر ايوان كاخ سلطنتى اش ايستاده بود و مشغول تماشاى اطراف بود. در همين حال، مرگ او را فرا گرفت، ولى كسى از آن آگاه نبود تا اينكه موريانه اى عصاى سليمان را خورد و او به زمين سقوط كرد و معلوم شد كه سليمان از دنيا رفته است.


1- جمعه: 8.
2- سبأ: 14.

ص: 138

حضرت على (ع) در تفسير باورمندى مرگ و بازگشت به سوى خداوند مى فرمايد:

مردم! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى بگوييد، مى شنود و اگر سخن نگوييد، مى داند. به استقبال مرگى بشتابيد كه اگر از آن فرار كرديد، به شما مى رسد و اگر ايستاديد، گريبانتان را مى گيرد و اگر فراموشش كرديد، شما را يادآورى مى كند.

ص: 139

فصل پنجم: معرفت طريق بندگى

اشاره

ص:140

ص: 141

1. نيايش در بيان قرآن، اهل بيت (عليهم السلام)، علما و انديشمندان

اشاره

نيايش، حالتى روحى است كه ميان عبد و معبود انس و كشش زيبا و ناب ايجاد مى كند. درك، تخيل، انديشه و وجدان ما، در نيايش به هم مى آميزند و اقيانوس جان ما را مى شورانند. اين شور و هيجان معنوى، چنان هماهنگ و باشكوه شكل مى گيرد كه درون ما را از هرگونه آلودگى پاك مى كند، بلكه نور هدايت خداوندى را در آن فروزان مى كند. دعا، بيان كننده ارتباط بنده با مبدأ متعال و خواهشى است از محضر كريم بى همتا در طلب خوى هاى پسنديده، فضيلت هاى انسانى، سعادت فردى و جمعى و دورى از پستى ها و گناهان. نيايش، خود مراتب و درجاتى دارد؛ از طمع بهشت و ترس از جهنم تا شوق لقاى پروردگار و خشنودى خداوند متعال. همچنين تأثير دعا و نيايش در رفع گرفتارى هاى روحى و جسمى انكارنشدنى است.

قرآن و نيايش

اهميت نيايش را مى توان از سه دسته از آيات قرآنى دريافت: دسته اول، آياتى كه خداى تعالى در آن بندگان مؤمن را به نيايش با خداوند

ص: 142

ترغيب كرده است: وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ «من دعاى نيايشگر را هرگاه كه مرا بخواند، اجابت مى كنم». (بقره: 186)

وَ إِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.» (مؤمن: 60)

ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ «پروردگار خود را با حالت زارى و در حال پنهانى بخوانيد.» (اعراف: 55)

وَ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ؛ «و خدا را با بيم و اميد بخوانيد.» (اعراف: 56)

دسته دوم، آيات و قصه هاى برخى پيامبران است كه در آنها، هرگاه پيامبران نيازى داشته اند يا به مصيبتى گرفتار شده اند، به نيايش رومى آوردند.

موساى كليم (ع) آنگاه كه براى جهاد با فرعون و فرعونيان آماده شده بود، چنين دعا كرد: «پروردگارا! شرح صدر [و سينه اى گشاده] عطايم كن و كارم را بر من آسان فرما!» (1)

دسته سوم، آياتى است كه در قالب دعا و نيايش بيان شده اند. براى مثال، در قرآن كريم آمده است:

اى پروردگار ما! دل هاى ما را پس از آنكه هدايت كردى، منحرف نساز و از نزد خود به ما رحمت عطا فرما! به درستى كه تو بسيار بخشنده هر عطيه اى. (2)


1- طه: 25 و 26.
2- آل عمران: 8.

ص: 143

اى پروردگار ما! همانا ما شنيديم نداكننده اى كه مى گفت: به پروردگارتان ايمان آوريد و ما ايمان آورديم. پروردگارا! پس گناهان ما را ببخش و بر بدى هاى ما پرده پوش و ما را با نيكوكاران بميران. اى پروردگار ما! آنچه به پيامبرانت وعده داده اى، به ما نيز عطا كن و ما را در روز قيامت رسوا مكن، همانا كه تو همواره به وعده ات وفا مى كنى.(1)

توجه اهل بيت (عليهم السلام) به دعا و نيايش

در فضيلت نيايش و دعا، روايت هاى بسيارى از اهل بيت: به ما رسيده است. نبى اكرم (ص) مى فرمايد: «چيزى نزد خداوند گرامى تر از دعا نيست».(2)

همچنين، حضرت على (ع) مى فرمايد:

دعا، كليد بخشايش و رحمت هاى پروردگار و وسيله پيروزى بر تمام خواسته ها و حاجت هاست. به آنچه از خير و خوبى نزد خداوند است نمى توان رسيد، مگر با دعا.(3)

نقل است كه روزى پيامبر اكرم (ص) به اصحاب خود فرمود:

آيا شما را به سلاحى راهنمايى نكنم كه از دشمنانتان رهايى


1- آل عمران: 193 و 194.
2- مكارم الاخلاق، طبرسى، ج 2، ص 2.
3- محجة البيضاء، ج 2، ص 284.

ص: 144

دهد و روزى تان را فراوان سازد؟ عرض كردند: بگوييد. فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانيد؛ زيرا سلاح مؤمن، دعاست.(1)

از امام صادق (ع) نقل شده است:

از دعا غفلت مكن، مبادا بگويى هر كسى تقديرى داشته و كار گذشته است. نزد پروردگار مقامى است كه به آن مقام كسى نخواهد رسيد، مگر با درخواست از پروردگار و اگر بنده اى لب فرو بندد و از خدا سؤال نكند، هيچ چيز به او داده نخواهد شد. پس، از خدا بخواه تا حاجت خود را بگيرى. هيچ درى نيست كه كوبيده شود مگر آنكه سرانجام به روى كوبنده آن گشوده خواهد شد.(2)

آن حضرت در كلامى ديگر مى فرمايد:

بر شما باد دعا و خواندن پروردگار. همانا با هيچ وسيله اى مانند دعا نمى توان به خدا نزديك شد و ترك نكنيد خواسته كوچك را از جهت كوچكى آن؛ چه آنكه صاحب و برآورنده نيازهاى كوچك، همان پديدآورنده نيازهاى بزرگ است. (3)


1- اصول كافى، ج 4، ص 214.
2- همان، ص 11.
3- همان، ص 212.

ص: 145

امام رضا (ع) به اصحاب خود فرمود: «خويشتن را با سلاح پيامبران مجهز كنيد.» پرسيدند: سلاح پيامبران چيست؟ فرمود: «دعا». (1)

نمونه هايى از نيايش پيامبران

اهميت نيايش را مى توان در قصه هاى قرآنى پيامبران هنگام نياز يا گرفتار شدنشان به سختى ها پى برد كه تنها آرامش بخش آنان نيايش بود.

حضرت آدم (ع) پس از ترك اولى، در مقام اعتراف به تقصير، چنين استغاثه كرد:

قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

(اعراف: 23)

پروردگارا! بر خود ستم كرديم، اگر نيامرزى ما را و بر ما رحم نياورى، هر آينه از زيان كاران خواهيم بود.

حضرت نوح (ع) پس از صدها سال تحمل گرفتارى ها، نجات خود از چنگال قوم ناسپاسش را با پناه بردن به دعا باز مى يابد وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ؛ «و نوح را [ياد كن] آنگاه كه پيش از [ساير پيامبران] ندا كرد، پس اجابتش كرديم». (انبياء: 76)

قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم (ع) چون به امر خدا فرزند خود


1- اصول كافى، ج 4، ص 212.

ص: 146

اسماعيل و مادرش هاجر را در ميان كوه هاى سوزان مكه جاى داد و خواست بازگردد، با يگانه معبود و يارى گرش چنين مناجات كرد:

خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آياتِى فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ (ابراهيم: 37)

پروردگار ما، من ذريه و فرزندان خود را به وادى بى كشت و زرع مسكن دادم [براى به پا داشتن نماز].

كلك معرفت ؛ ؛ ص146

رت يونس (ع) چون به تاريكى شكم ماهى در دل دريا گرفتار شد، اين گونه به نيايش نشست:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (انبياء: 87)

معبودى جز تو نيست، تو پاكى و به درستى كه من، به خويشتن ستم كردم.

و خداوند به نيايش او چنين پاسخ داد فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «و او را از اندوه رهانيديم و ما اين گونه مؤمنان را مى يابيم». (انبياء: 88)

حضرت ايوب (ع) از شماتت بى خردان به ستوه آمد و به خداى تعالى شكوه كرد و بهبودى يافت:

وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (انبياء: 83)

و ياد كن اى رسول، حال ايوب را وقتى كه دعا كرد: اى پروردگار، مرا بيمارى رسيده است [و تو مهربان ترين مهربانانى].

ص: 147

موساى كليم (ع) براى چيرگى بر «قبطيان» و روانى بيان و پشتيبانى برادرش هارون، دست به دعا برداشت:

وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ* وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ* لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ* يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ* وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (طه: 25- 29)

پروردگارا، شرح صدرم عطا فرما و كار مرا آسان گردان و عقده از زبانم بگشا تا مردم سخنم را بفهمد و يكى از خويشاوندانم را وزير و معاون من فرما.

حضرت زكريا (ع) در سن كهولت آرزوى فرزند داشت، نيايش كرد و خداوند يحيى را به وى عطا فرمود. اين داستان در سه مورد از آيه هاى قرآن بيان شده است وَ زَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ؛ «و ياد آور حال زكريا را هنگامى كه خدا را ندا كرد». (انبيا: 89)

حضرت عيسى (ع) با دعا، مائده آسمانى براى حواريين فراهم ساخت قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيداً لِأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛ «بارالها، اى پروردگار، تو بر ما از آسمان مائده اى فرست». (مائده: 114)

حضرت رسول اكرم (ص) نيز براى رسيدن به مقامات عالى تر علم لدنّى نيايش مى كرد و دست به دعا برمى داشت؛ آنجا كه مى فرمايد: فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً؛ «بگو، پروردگارا، بر علم من بيفزا». (طه: 114)

در مناجات هاى پيامبران از زبان قرآن، لطيف ترين مضمون ها را

ص: 148

مى توان يافت. شايسته است پيوسته سپاس گزار نعمت هاى پروردگار باشيم و ساعاتى از شبانه روز را به نيايش بگذرانيم. در اين ميان، بهره جستن از كلام و نيايش عارفانه و والاى امامان معصوم: و سخنان قدسى شان، چراغ روشنى بخش راه كمال است. پس با چنگ زدن به اين گنجينه هاى ارزشمند، از تكيه بر دانسته ها و درك خويش دست برداريم و به دامان معرفت بزرگانمان دست بياويزيم، تا شايد از كوره راه بى خبرى درآييم.

نيايش و دعا از ديدگاه بزرگان

امام خميني

«دعا نقش سازندگى دارد. دعا آدم را مى سازد. اقامه عدل را در دنيا همين پيامبرانى كردند كه اهل ذكر و فكر و دعا بودند. همين دعاها، همين توجهات به خدا، انسان را به مبدأ غيبى متوجه مى كند كه اگر انسان درست بخواند، اين توجه به مبدأ (پروردگار) موجب مى شود كه انسان علاقه اش، به خود كم شود و نه تنها مانع فعاليت نمى شود، بلكه فعاليت هم مى آورد؛ فعاليتى كه براى خودش نيست، براى بندگان خداست و مى فهمد كه فعاليت براى بندگان خدا، خدمت به خداست.

دعا فعاليت و نور مى آورد، انسان را از ظلمت نجات مى دهد. وقتى از ظلمت رها گرديد، انسانى مى شود كه براى خدا كار مى كند، براى

ص: 149

خدا شمشمير مى زند و قيامش براى خدا مى شود. همين كتاب هاى ادعيه، انسان را مى سازد. وقتى يك انسانى آدم شد، به همه مسائل اسلامى و انسانى عمل مى كند و براى خود، يا زراعت مى كند يا تجارت يا كار ديگر و براى خدا جنگ. همه جنگ هايى كه در مقابل كفار و ستمگرها شده، از اصحاب توحيد و از اين دعاخوان ها بوده است.

حتى آنها كه به طور ضعيف دعا مى خوانند و ذكر «الله» مى گويند، به همان اندازه كه طوطى وار در آنها تأثير كرده، بهتر از آنهايى هستند كه ترك دعا را كرده اند. نمازخوان ولو اينكه مرتبه نازله اى داشته باشد، از نمازنخوان بهتر است. همين دعاخوان ها و همين كسانى كه به ظواهر اسلام عمل مى كنند، يا پرونده جنايت ندارند يا پرونده جنايتشان نسبت به ديگران كمتر است. قرآن از دعا تعريف مى كند و مردم را به دعا وا مى دارد. قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْ لَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَاماً؛ « [اى پيامبر] به مردم بگو، اگر دعاى شما نبود، خدا به شما توجه و اعتنايى نداشت». (فرقان: 77)(1)

مقام معظم رهبري

«شما مى توانيد با توجه و دعا، زمينه تقديرات خودتان را فراهم آوريد. به دعا به چشم جد نگاه كنيد. حقيقتاً از خداى متعال بخواهيد.


1- آيين نيايش، ابراهيم غفارى، صص 22- 25.

ص: 150

دعا يعنى خواستن. از خدا بايد بخواهى. هر چه بيشتر با الحاح و با جدّ و اصرار بخواهيد، احتمال استجابت بيشتر است.

نكته ديگر در اين باب اين است كه خواسته هاى زندگى زيادند، اما بعضى خواسته ها حقير و بعضى خواسته ها جليل و عظيم و ارزشمندند. خواسته هاى جليل را پيدا كنيد، خواسته هاى عظيم و با قدر و قيمت را پيدا كنيد. نه اينكه راجع به زندگى معموليتان چيزى نخواهيد، چرا، گاهى در همين خواسته هاى زندگى معمولى هم نقطه اى است كه خيلى تعيين كننده است، اما بعضى چيزها هم خيلى كوچكند».(1)

«دعا براى عافيت، مهم است. در روايات است كه از معصوم (ع) سؤال كردند: ما براى چه چيزى دعا كنيم؟ فرمود: براى عافيت. «عافيت»، در مقابل ابتلا و بلاست. عافيت از اخلاق بد، عافيت از آن چيزى كه در عرف به آن «عافيت طلبى» مى گويند؛ يعنى وارد ميدان نشدن. اين خودش يك بلا و يك بدبختى است. عافيت از گناه، عافيت از تسلط دشمن، عافيت از نفوذ دشمن و عافيت از شهوات نفسانى! همه اينها عافيت است. از اين رو، در دعاهاى سجده آخر مى گوييم: «ى

ا وَلِى العافِية، اسألُكَ العافِية، عافِية الدُّنيا و الآخِرَة

». «امام حسين (ع)، مظهر آزادگى و شجاعت و از خودگذشتگى، با


1- نكته هاى ناب، حسن قدوسى زاده، ج 4، ص 65.

ص: 151

آن همه عظمت در دعاى عرفه مى فرمايد: پروردگارا! اگر تو از من راضى باشى، من به هيچ چيز ديگر اهميت نمى دهم، به هيچ مشكلى از مشكلات زندگى اهميت نمى دهم ...، ولى اگر عافيتت را نصيب من كنى، براى من بهتر است.»(1)

شهيد مطهري

«آنها كه لذت دعا و انقطاع از خلق به خالق را چشيده اند، هيچ لذتى را بر اين لذت مقدم نمى دارند. دعا آن وقت به اوج عزت و عظمت و لذت مى رسد و صاحب خود را غرق در سعادت مى كند كه دعاكننده، لطف خاص الهى را با خود ببيند و آثار استجابت دعاى خود را مشاهده كند. البته مرتبه بالاتر، آن است كه دعاكننده، مستقيماً خود را با ذات حق در تماس مى بيند، بلكه خودى نمى بيند و خودى مشاهده نمى كند؛ فعل را فعل او، صفت را صفت او و در همه چيز او را مى بيند». (2)

امام محمد غزالي

«اگر بگويى با اينكه «قضاى» پروردگار، تخلف ناپذير است، «دعا» چه فايده اى خواهد داشت؟ بايد بدانى كه دعا يكى از اسباب اين عالم


1- نكته هاى ناب، ص 66.
2- بيست گفتار، مرتضى مطهرى، ص 284، به نقل از: آيين نيايش، ص 26.

ص: 152

است و قضا و قدر، بر اين تعلق گرفته كه شرور و بليات را با دعا بايد برطرف ساخت؛ چه آنكه دعا وسيله و سببى است براى رفع بلا و جلب رحمت خداى جلّ و علا. همان گونه كه «سپر» سببى است براى اينكه انسان را از حربه دشمن محافظت كند و «آب» سببى است كه موجب روييدن نباتات از زمين مى شود، همچنين دعا بلاها را دفع و بركات و خيرات را جذب مى كند.

از ديگر فايده هاى دعا اين است كه قلب دعاكننده را نزد پروردگار حاضر مى سازد و اين نهايت عبادت است. بدين جهت، رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد: «

الدُّعاءُ مُخُّ العِبادة

»؛ «دعا عصاره بندگى است».

روش بيشتر مردم اين است كه تا نيازى نداشته باشند، دل هايشان به سوى خدا توجه نمى يابد. پس، هرگاه با شرّ و سختى ها دست به گريبان شوند، به دعاهاى دور و دراز چنگ مى زنند.

نيازمندى، انسان را به سوى دعا مى كشد و دعا دل را با تضرع و فروتنى، به سوى پروردگار مى برد. به همين جهت، بليات دائماً متوجه انبيا بوده و بعد از انبيا، اوليا و سپس آنها كه به انبيا و اوليا شباهت بيشترى داشته و دارند؛ چه آنكه دل هاى شكسته و نيازمند، پيوسته با خداست و تنها دست آويزشان دعاست».(1)


1- . محجة البيضاء، ج 2، ص 341.

ص: 153

جبران خليل جبران

«شما هنگام سختى دعا مى كنيد و در هنگام فقر و نياز زبان به نيايش مى گشاييد. كاش در روزگار نعمت و شادى نيز دعا مى كرديد؛ زيرا حقيقت دعا جز اين نيست كه شما هستى خويش را در اثر آسمانى و اكسير زندگى گسترش مى دهيد.

اگر براى نيل به شادى دعا مى كنيد و ظلمات غم هاى خويش را به آسمان مى فرستيد، شادى شما نيز بايد نور صبحگاهان قلبتان را در فضا پخش كند و آنگاه كه روحتان شما را به نيايش فرامى خواند و جز گريستن نتوانيد، گرچه گريانيد، خندان باز آييد.

وقتى دعا مى كنيد، به معراج مى رويد. پس، بگذاريد زيارت نامرئى شما از اين معبد به خاطر چيزى جز وجد و شادى و همراز شدن با جان جهان نباشد. همين كه به حريم اين معبد پنهان وارد شويد، شما را كافى است.

من نمى توانم شما را دعايى بياموزم و كلماتى تعليم كنم كه بدان خدا را نيايش كنيد. خداوند به كلمات شما گوش نخواهد كرد، مگر آن كلمات را خود بر زبان شما جارى كند. اگر در آرامش شب گوش فرا داريد، صداى درياها، جنگل ها و كوه ها را خواهيد شنيد كه: اى پروردگار ما، اى نفس در پرواز ما، اين خواست توست كه در ما مى خواهد، اين آرزوى توست كه در ما آرزو مى كند، اين شوق توست

ص: 154

كه شب هاى ما را روز مى گرداند؛ شب هايى كه از آنِ توست و روزهايى كه مُلك توست. ما نمى توانيم چيزى از تو بخواهيم؛ زيرا تو نيازهاى ما را نيك مى دانى پيش از آنكه نيازها در ما زاده شود. نياز حقيقى ما تويى و اگر تو خود را بيشتر به ما دهى، همه آرزوهاى ما را برآورده كرده اى.»(1)

الكسيس كارل

«نيايش، همچون دَم زدن، خوردن و آشاميدن، از نيازهاى ژرفى است كه از عمق سرشت و فطرت سر مى زند. نيايش بر خلاف تخدير كه به ضعف و مرگ منتهى مى شود، نيروزا، نشاطانگيز و عامل شكفتگى احساس ها، عاطفه ها و استعدادهاى مرموز درون روح آدمى است.

نيايش، كشش روح است به سوى كانون غير مادى جهان و مى توان گفت كه نيايش، پرواز روح است به سوى خدا. آنجا كه پاى نيايش به ميان مى آيد، كُميت انديشه و بيان درمى ماند.

نيايش در مرحله عالى تر خود، از سطح درخواست و عرض حال فراتر مى رود. انسان در برابر خداوندگار هستى، نشان مى دهد كه او را دوست دارد، نعمت هاى او را سپاس مى گزارد و آماده است تا


1- پيامبر، جبران خليل جبران، ص 83.

ص: 155

خواست او را هر چه باشد، انجام دهد. هيچ كس هيچ وقت نيايش نكرده است، مگر آنكه چيزى دستگيرش شده است.

هيچ ملتى در تاريخ و هيچ تمدنى در گذشته، به زوال قطعى فرو نرفت، مگر آنكه پيش از آن، سنت نيايش در ميان آن قوم ضعيف شده بود. هرگاه سنت نيايش و پرستش در جامعه اى رو به ضعف و فراموشى رود، مقدمات انحطاط آن جامعه است.

آمار جنايت ها نشان داده است، اشخاصى كه به عنوان مجرم و جنايت كار در جامعه شناخته شده اند، به طور متوسط، كسانى هستند كه يا نيايش نمى كنند يا بسيار اندك و جاهلانه نيايش مى كنند. برعكس، آنها كه هنوز سنت نيايش را حفظ كرده اند، غالباً از دست زدن به جنايت مصونند و گاه اگر دست مى آلايند، به صورت حرفه اى و صفت مشخصشان نيست، بلكه لغزشى است در زندگى شان».(1)

مهاتما گاندي

«همان گونه كه غذا براى بدن ضرورى است، نيايش نيز براى روح ضرورت دارد. شكى ندارم كه مشاجرات و منازعاتى كه امروز فضاى زندگى ما را انباشته اند، ناشى از فقدان روح نيايش حقيقى اند. نيايش، چيزى جز شوقى شديد و برآمده از دل نيست.


1- نيايش، الكسيس كارل، ترجمه: دكتر على شريعتى.

ص: 156

نيايش حقيقى هرگز بى پاسخ نمى ماند. اين سخن بدان معنا نيست كه كوچك ترين چيزى را هم كه از خدا طلب كنيم، واقعاً به ما عطا كند. فقط زمانى كه خودخواهى را با تلاشى آگاهانه از خود دور كنيم و با خضوعى حقيقى به خدا نزديك شويم، نيايش هايمان پاسخ مى گيرند.

«نيايش، بزرگ ترين نيروى پيونددهنده است و باعث انسجام و وحدت خانواده بشر مى شود. اگر كسى از رهگذر نيايش به وحدت خود با خدا پى ببرد، نگاهش به همه انسان ها به گونه اى خواهد شد كه گويى خود اويند. در چنين حالتى، ديگر اثرى از مقام بالا و مقام پايين و قوم گرايى هاى كوته انديشانه يا رقابت هاى مبتذل باقى نمى ماند.

دامنه نيايش، محدود و تنگ نيست و چنين نيست كه فقط طبقه يا جامعه خود فرد را در بر گيرد. دامنه نيايش فراخ و فراگير است و كل بشر و همه آدميان را در بر مى گيرد. پس تحقق آن، يعنى بنيان نهادن ملكوت آسمان ها بر روى زمين.

من بر لزوم نيايش تأكيد مى كنم؛ زيرا به وجود قدرتى مافوق معتقدم. نيايش، اندوخته زندگى من است. بدون آن، مدت ها پيش مشاعرم را از دست مى دادم و ديوانه مى شدم. بدون نيايش، زندگى در چشمم تيره و تار است». (1)


1- نيايش، مهاتما گاندى، ترجمه شهرام نقش تبريزى، صص 43، 51، 53، 55، 63 و 64.

ص: 157

2. پالايش جسم و جان در كوثر دعا و نيايش

درباره نيايش

نيايش، حالتى روحى است كه ميان انسان با معبودش انس و ارتباطى باشكوه و ناگسستنى مى آفريند و او را در جاذبه ربوبى قرار مى دهد. (1) نياش با معبود، توفيقى است پر رمز و راز كه پيش از آنكه در سخن آيد، دريافتنى است. راز و نياز با پروردگار، سازوكارى است كه هيچ قيدى را بر نمى تابد و اين خود، بر اهميت و لطافت آن مى افزايد. نيايش، جلوه اى از ناتوانى انسان و برخاسته از يارى خواستن اخلاص آميز از آفريدگارى است با كفايت. نيايش، پرواز روح است به سوى قدرتى كه معجزه حيات از او سر زده است.

در خرابات مغان نور خدا مى بينم اين عجب بين كه چه نورى ز كجا مى بينم

حافظ

پرستش و نيايش، در ذات و نهاد همه آدميان نهفته است. ازاين رو، روح و روان انسان، همواره نيازمند نيايش و ارتباطى شايسته و رشدآفرين با جهان ملكوت و بارگاه كبريايى خداوند يكتاست و اين حقيقت، در منطق وحى الهى به زيبايى پيداست. نيايش، پاسخ گويى به فطرت تشنه آدمى و قدم نهادن در راهى است كه كمال و سعادت را به ارمغان مى آورد. نيايش را بايد عاشقانه نجوا كرد و از معانى لطيف


1- نيايش امام حسين ع در صحراى عرفات، علامه محمد تقى جعفرى، ص 7.

ص: 158

و دل پذيرش بهره گرفت. كسى كه در نيايش به سر مى برد، از خودپسندى دورى مى جويد و در تب و تاب مناجات با معبود دست و پا مى زند، در سايه عبوديتش آرامش مى يابد، ديوار فاصله ها را فرو مى ريزد و شهد بندگى را مى چشد. چه خوب است لحظاتى ديدگان را از تماشاى خويشتن و طواف به دور خود برگيريم و نگاهمان را تا افق بى پايان ملكوت اوج دهيم و با نداى «آه پروردگارا!» خود را از خودسرى در اين جهان هدفدار پاك سازيم؛ مگر نه اين است كه:

از ثَرى تا به ثريا به عبوديت اوهمه در ذكر و مناجات و قيامند و قعود

سعدى

رابطه دعا و بهداشت روانى

نيايش، ارتباطى صميمانه ميان بنده و خدا، آفريده و آفريدگار، آرامشگر دل هاى نگران و به ستوه آمده و مايه صفاى درون و روشنى بخش روان است. روح همه آدميان در اين دنيا همواره در معرض انواع آلودگى است؛ آلودگى به هوس هاى لجام گسيخته، خودخواهى هاى ويرانگر، كبرورزى هاى ناشى از پيروزى و كاميابى، عقده روانى پس از شكست و به دنبال آن، حسد، كينه، افسردگى، اضطراب و انتقام كه روان آدمى را تيره و او را از راه پاكى و فضيلت و پارسايى منحرف مى سازد.

هر انسانى در اين وضعيت، با نيايش به معناى راستين، به

ص: 159

اميدوارى، احساس خودكنترلى، زندگى سالم تر و طهارت روح و جان دست مى يابد. ازاين رو، بنيادى ترين راه درمان روان در اسلام، نيايش و يادكرد هميشگى خداست.

بنابر آموزه هاى اسلام، هدف همه عبادت ها، بازگشت به خويش و معرفت نفس است. به يقين، اين بازگشت، با مراقبت و كاربست مناسك دعا و نيايش، امكان پذير است تا سرانجام، دوگانگى ميان خواست ها، انديشه، خرد و شخصيت آدمى رفع شود. به باور روان شناسان عبادت و دعا سبب تعادل زيستى روحى- روانى مى شود. در اصل، رسيدن به تعالى و بازيابى حقيقت آدمى، در پيوند با بارى تعالى و در پرتو ذكر و دعا به دست مى آيد.

3. نيت صادقانه، عاملى در پذيرش عبادات

نيت، سرچشمه اعمال

مثال نيت نسبت به اعمال، همچون سرچشمه نسبت به آبى است كه از آن مى جوشد. اگر سرچشمه آلوده باشد، آب جارى از آن نيز آلوده خواهد بود. نيت، كانون اعمال و مانند كوزه اى پر آب است، اگر درون كوزه پاك باشد، آب آن نيز پاك و گوارا خواهد بود، وگرنه آب نيز آلوده است. اسلام نيت را سرچشمه اعمال و ساختار وجود انسان را در رابطه تنگاتنگ با نيت مى داند و به پاك نگه داشتن نيت بسيار

ص: 160

سفارش كرده است. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا؛ «بگو هر كس بنا بر روش [و خلق وخوى] خود عمل كند». (اسراء: 84)

امام صادق (ع) در حديثى فرمود: «نيت، بهتر از عمل و در اصل، همان عمل است»، سپس آيه فوق را خواند و آنگاه فرمود: «منظور از شاكله، همان نيت است». (1)

علامه طباطبايى (قدس سره) مى نويسد: «اين جمله كه نيت همان عمل است، به اتحاد و پيوند نيت و عمل اشاره مى كند؛ از اين نظر كه خط عمل، منشعب از خط نيت است».(2)

نيت پاك كه با اختيار انسان شكل مى گيرد، نگرش و خلق و خوى پسنديده اى را در آدمى به وجود مى آورد و در نتيجه، آثار نيك آن در عمل آشكار مى شود؛ چنان كه نيت بد، سبب خلق و خوى انحرافى و آلوده است و زاينده عمل بد خواهد شد.

بنابر بيان علامه طباطبايى در تفسير الميزان، شاكله نسبت به عمل، همانند روح نسبت به بدن و اعضا و جوارح است. تجربه ثابت كرده است كه ميان ملكات و حالات نفسانى با كردار انسان، رابطه خاصى وجود دارد. براى مثال، عمل انسان شجاع و دلاور، با عمل انسان


1- تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 114.
2- تفسير الميزان، ج 13، ص 212.

ص: 161

ترسو و زبون، يكسان نيست. بنابراين، كردار انسان نتيجه روحيات اوست و از آن ريشه مى گيرد. (1) خداوند، در قرآن كريم مى فرمايد:

وَ الْبَلَدُ الطَّيبُ يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُثَ لَا يخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يشْكُرُونَ

(اعراف: 58)

سرزمين پاكيزه، گياهش به فرمان پروردگار مى رويد، در حالى كه از سرزمين هاى بد طينت و شوره زار، جز گياه ناچيز و بى ارزش نمى رويد.

نقش نيت، در عبادت ها

نيت پاك، روح و قلب عبادت است. پس هر عبادتى بايد با انگيزه «قربة الى الله» انجام شود. پيامبر گرامى اسلام (ص) در سفارش هاى خود به ابوذر مى فرمايد:

ى

ا اباذَرٍّ لِيكُنْ لَكَ فى كُلِّ شَى ءٍ نِية حَتّى فى النَّومِ وَ الاكْلِ

.(2)

اى ابوذر! بايد براى هر چيزى حتى خوابيدن و خوردن نيت داشته باشى.

داشتن نيت پاك و الهى، به عمل ارزش مى دهد و هر قدر نيت


1- ر. ك: تفسير الميزان، ج 13، صص 189 و 193.
2- بحارالانوار، ج 77، ص 84.

ص: 162

خالص تر باشد، ارزش عمل بيشتر خواهد بود. در مقابل، نيت نادرست يا رياآلود، عمل را حتى با داشتن ظاهرى نيك، تباه و بى ارزش مى سازد. رسول اكرم (ص) مى فرمايد: «

انَّما الاعْمالُ بِالنِّياتِ

»(1) ؛ «همانا كردارها، بستگى به نيت ها دارند».

هر عبادتى بدون نيت، باطل است و هرگاه نيت عبادت با ريا آميخته باشد، عبادت نيز باطل خواهد بود. نيت، نخستين ركن نماز است كه حتى اگر از روى فراموشى ترك شود، نماز باطل مى شود.

با دقت در روايات، بهتر مى توان به اهميت نيت در اعمال پى برد. رسول اكرم (ص) در حديثى فرمود: «ى

حْشُرُ النّاسُ عَلى نِياتِهِمْ

» (2)؛ «انسان ها در قيامت بر اساس نيت هاى خود محشور مى شوند».

از امام صادق (ع) در روايتى آمده است:

دوزخيان از اين رو در دوزخ جاودانه اند كه نيت داشتند.

[اينان] اگر در دنيا جاودان بمانند، هميشه نافرمانى خدا كنند. بهشتيان از اين رو در بهشت جاودان خواهند بود كه نيت داشتند اگر [ايشان] در دنيا باقى بمانند، هميشه اطاعت خدا كنند. پس، اين دسته و آن دسته به خاطر نيت خود، جاودانه اند. (3)


1- بحارالانوار، ج 70، ص 231.
2- كنز العمال، ح 7245.
3- اصول كافى، ج 2، ص 85.

ص: 163

نمونه اى از نيت هاى پاك و ناپاك

نيت پاك، به اعمال ارزش مى دهد و نيت رياآلود و ناپاك موجب تباهى كارها مى شود و بنا بر آيه قرآن، عمل انسان را پوچ و بى محتوا و بى ارزش مى سازد. (1) امام صادق (ع) در روايتى مى فرمايد:

بنده مؤمن فقير مى گويد: پروردگارا، به من مال و ثروت بده تا احسان و كارهاى نيك كنم و چون خداوند، صدق و راستى نيت او را بداند، براى او همان پاداش انجام آن را مى نويسد. (2)

نمونه هايى كه در ادامه مى آيد براى پى بردن به ارزش نيت در كارها، شنيدنى است.

پس از جنگ جمل و پيروزى سپاه اميرمؤمنان على (ع) بر لشكر دشمن، يكى از ياران حضرت به محضرش آمد و عرض كرد: اى كاش برادرم در اين جنگ حاضر بود و اين پيروزى ها را مى ديد و از پاداش اين جهاد بهره مند مى شد. حضرت على (ع) به او فرمود:

«آيا قصد و خواسته برادرت اين بود كه ما پيروز شويم؟» عرض كرد: آرى. فرمود: «

فَقَدْ شَهِدَنا

» (3)؛ «او نيز در اين نبرد با ما بوده و شركت داشته است».


1- ر. ك: بقره: 264.
2- اصول كافى، ج 2، ص 85.
3- نهج البلاغه، خطبه 12.

ص: 164

در جنگ احد، يكى از مسلمانان به نام قُزمان، در سپاه اسلام و در ركاب پيامبر بسيار عالى و شجاعانه با دشمنان نبرد مى كرد. وى شش يا هفت نفر از دشمن را كشت. وى در اين نبرد جراحت هاى سنگينى برداشت و او را براى مداوا به خانه بردند. يكى از مسلمانان به محضر رسول خدا (ص) آمد و از شجاعت و جانبازى قُزمان سخن گفت و او را ستود، ولى پيامبر به جاى ستودن او فرمود: او اهل دوزخ است. آن مسلمان كه از راز موضوع بى خبر بود، از سخن پيامبر (ص) در شگفت ماند. قُزمان در خانه خود بسترى شد. بسيارى مى پنداشتند كه او در بستر شهادت قرار گرفته است و به زودى به فيض شهادت نايل مى شود. روزى جمعى از مسلمانان به خانه او آمدند و پس از احوال پرسى، به او گفتند: مژده باد به تو بهشت و رضوان خدا؛ زيرا در راه خدا در ميدان جنگ با دشمنان آن همه زخم و رنج و زحمت را متحمل شده اى. قزمان كه تا آن وقت ماهيت خود را نشان نداده و نيتش را آشكار نساخته بود، گفت: براى چه مرا مژده مى دهيد. سوگند به خدا، من براى قوم و قبيله ام با دشمن مى جنگيدم، نه براى خدا. عجيب اينكه وقتى زخم هاى بدنش خوب نشد، كاسه صبرش لبريز شد، دست به خودكشى زد و مردم از راز سخن پيامبر (ص) آگاه شدند. (1)


1- اعلام الورى، طبرسى، ص 94.

ص: 165

عوامل پاكى نيت

نيت، عامل سرنوشت سازى در زندگى انسان است. از اين رو، پاكى آن اهميت بسيار دارد. همان گونه كه زمين شوره زار با زمين آماده و حاصل خيز يكسان نيست، آن كس كه در هر كار با نيت پاك تصميم به عمل مى گيرد، با كسى كه نيت آلوده دارد، برابر نيست. بنابراين، بايد بكوشيم با بازشناختن عوامل پاك سازى نيت و منحرف كننده نيت، از كارهايى كه با انگيزه نادرست شكل مى گيرند، پرهيز كنيم. اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد: «

النِّية اساسُ الْعَمَلِ، الَاعْمالُ ثمارُ النِّيات

» (1)؛ «نيت پايه عمل است و اعمال، ميوه هاى نيت ها هستند».

از راه هاى سالم سازى نيت، عبادت، مناجات با خدا، خوردن غذاى پاك و تعليم درست است. شرط نخستين و اساس عبادت، اخلاص است. از اين رو به دستور اسلام عبادت بايد با نيت خالص و دور از ريا و خودنمايى انجام شود.

4. نماز در سيماى قرآن و روايات

نماز و شكر

4. نماز در سيماى قرآن و روايات (2)

نماز و شكر

از فلسفه هاى اقامه نماز، تشكر از ولى نعمت است. در قرآن كريم،


1- ميزان الحكمه، ج 10، ص 270.
2- با توجه به اهميت و جايگاه نماز در آموزه هاى دينى، مباحث اين بخش به صورت تفصيلى در نظر گرفته شده است.

ص: 166

خطاب به پيامبر اكرم (ص) آمده است؛ «ما به تو خير زياد داده ايم، پس براى پروردگارت نماز بگزار ...». (كوثر: 1 و 2) تشكر از مخدوم در فطرت انسان نهاده شده است. بنابراين فطرت پاك، شايسته است در برابر منبع لايزالى كه همه داشته هاى مادى و معنوى مان از اوست، سپاس به جاى آوريم. در اين ميان، با شكوه ترين نوع تشكر، شكرآوردن بنده در پيشگاه يگانه معبود عالميان است و اقامه نماز، از برترين شكل هاى شكرگزارى در برابر خداوند است. كسى كه شكرگزار خداوند است، به خويشتن سود رسانده است؛ زيرا خداوند سبحان، غنى مطلق است و نيازى به سپاس ندارد.

خداوند در قرآن كريم از زبان حضرت سليمان (ع)- پس از آنكه يكى از يارانش زودتر از يك چشم بر هم زدن، تخت بلقيس را نزد او حاضر كرد- مى گويد:

قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (نمل: 40)

اين از فضل پروردگارم است تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مى گزارم يا كفران مى كنم؟ و كسى كه شكر گزارد، به سود خود شكر كرده و كسى كه كفران كند، خدا، بى نياز و كريم است.

ص: 167

در روايتى مى خوانيم: «ايمان، دو نيم است؛ نيمى صبر و نيمى شكر». (1)

بنابراين، بنده ناسپاس، از نيم ايمان محروم است و شايد نتوان او را مؤمن واقعى خواند.

نماز، ميزان سنجش خشوع

در قرآن كريم آمده است:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يخْتَصِمُونَ

(بقره: 45)

از صبر و نماز، كمك بگيريد و به درستى كه اين امر [نماز] بار سنگينى است، مگر براى افراد خاشع.

با دقت در اين آيه شريفه درمى يابيم هرگاه انسان براى اداى نماز، شور و نشاط لازم را ندارد و به سختى سراغ نماز مى رود، خشوع اش در برابر پروردگار كامل نيست. در نتيجه، زمينه پيدايش كبر در آدمى فراهم مى شود و اين گونه است كه در نظر انسان متكبر، نماز، بار سنگينى مى نمايد كه از به مقصد رساندن آن ناتوان است.

خشوع، حالت قلبى انسان در عبادت و نتيجه توجه كامل به مقام


1- مجمع البيان، طبرسى، در ذيل آيه 5 سوره ابراهيم ع به نقل از: ترجمه تفسير الميزان، ج 16، ص 358.

ص: 168

بندگى در آستان الهى است. آن كه نياز و عجز خود را مى داند و عظمت و كمال الهى را مى شناسد و در عبادت، خود را در برابر آن خداى بى همتا و آگاه مى يابد، حالتى متناسب با اين حضور پيدا مى كند. در اين حالت، قلب خاشع مى شود، نگاه افتاده مى گردد و توجه از هر چيز ديگر، بريده و به معبود مى پيوندد.(1)

خداوند در قرآن كريم در توصيف مؤمنان حقيقى و راه يافتگان به خلوتگاه انس بارى تعالى مى فرمايد: طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَ كِتَابٍ مُبِينٍ* هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ؛ «مؤمنان، رستگار شدند؛ آنها كه در نمازشان خشوع دارند». (مؤمنون: 1 و 2)

نماز خشوع كنندگان، الفاظ و حركاتى بى روح و بى معنى نيست، چنان آميخته با توجه به پروردگار است كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند. فروتنان، در نماز چنان غرق تفكر و حضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه تمام ذرات وجودشان اثر مى پذيرد. خود را ذره اى مى بينند در برابر وجودى بى پايان و قطره اى در برابر اقيانوس بى كران. لحظات اين نماز، براى آنها درسى از خودسازى و تربيت انسانى و وسيله اى براى تهذيب روح و جان است.(2)

پيامبر اكرم (ص) مردى را ديد كه در حال نماز، با ريشِ خود بازى


1- راز نماز، ص 35.
2- تفسير نمونه، ج 14، صص 194 و 195.

ص: 169

مى كرد، فرمود: «

إِنَّهُ لَو خَشَعَ قَلبُهُ لَخَشَعَتْ جَوارِحُهُ

» (1)؛ «اگر قلبش خاشع بود، اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد».

از اين حديث پى مى بريم كه خشوع، حالتى درونى است كه بر جسم انسان نيز اثر مى گذارد. «فروتنى و افتادگى معناى مشترك ميان خشوع و خضوع است و تفاوت ميان اين دو آن است كه خضوع، مختص جوارح و اعضاى بدن آدمى است، ولى خشوع، ويژه قلب است».(2)

حضرت على (ع) نقل مى كند كه خداوند متعال در حديث معراج، به رسول خدا (ص) فرمود:

اى احمد! هيچ بنده اى مرا نشناخته است مگر اينكه به من خشوع داشته باشد و هيچ بنده اى نسبت به من خشوع نورزيد مگر اينكه همه چيز نسبت به او خشوع كردند و رام او شدند؛ و فرمود: اى احمد! اگر دوست دارى شيرينى ايمان را در خود بيابى، گرسنگى را بر خود هموار كن، كم حرف باش و همواره از خدا بترس. اگر اين كارها را انجام دهى، اميد است كه نجات يابى، در غير اين صورت، در شمار هلاك شدگان خواهى بود. (3)


1- مستدرك الوسايل، ج 5، ص 417.
2- با استفاده از: ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 229.
3- مستدرك الوسايل، ج 11، ص 233.

ص: 170

رابطه ميان نمازگزار و تعمير مسجد

در آيه هجدهم سوره توبه آمده است:

كإِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ تنها كسانى حق تعمير و آباد كردن مساجد را دارند، به خدا و روز قيامت ايمان داشته و اهل اقامه نماز باشند و زكات را بپردازند و جز از خدا نترسند.

در حقيقت، خداوند در اين آيه شريفه، پنج شرط را براى آبادكنندگان مساجد و كانون هاى پرستش و عبادت برمى شمارد. شرطهاى اول و دوم، اعتقادى و قلبى هستند و پايه و اساس هر كار خير به شمار مى روند؛ يعنى ايمان به خدا و روز قيامت. شرطهاى سوم و چهارم، عملى هستند و بايد با اعضا و جوارح انسان محقق شوند؛ يعنى برپا كردن نماز و دادن زكات، تا ايمان فقط ادعايى و زبانى نباشد، و در عمل آن را تأييد كند. كسى كه تارك نماز و زكات- كه دو ركن از اركان دين است- باشد، به آيات خدا كافر است و حق تعمير و آبادانى مساجد را ندارد. سرانجام با اشاره به آخرين شرط مى گويد: چنين شخصى بايد جز از خدا، از كس ديگرى نترسد. (1)


1- ترجمه تفسير الميزان، ج 9، ص 268؛ تفسير نمونه، ج 7، صص 315- 319.

ص: 171

توجه به نماز فرزندان و خانواده

خداوند متعال در قرآن كريم، به حضرت ابراهيم (ع) مى فرمايد: فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ؛ «او [ابراهيم] اهل خود را به نماز فرمان مى داد». (مريم: 55)

انجام دادن هر كار مهمى، در ابتداى راه دشوار به نظر مى آيد، ولى اگر آدمى بار نخست به عملى كردن آن توفيق يابد و به تكرار برساند، از آن پس به راحتى از عهده اجراى آن برمى آيد. به همين جهت، بزرگان دين و پيشوايان معصوم: به پيروان خود سفارش كرده اند: فرزندانتان را از كودكى براى نماز تربيت كنيد؛ به گونه اى كه در كودكى به برپايى نماز خو كنند و هنگامى كه به سن تكليف رسيدند، با شوق و معرفت، به آسانى نماز بخوانند. حال آنكه اگر فرزندان را يك باره و دقيقاً از زمان تكليف، به نماز خواندن فرا بخوانيم، احساس خواهند كرد كه تكليف سخت و دشوارى بر آنها واجب شده است كه از عهده آن برنخواهد آمد. در قرآن كريم به پيامبر اكرم (ص) سفارش شده است: وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً؛ «به اهل خود فرمان نماز بده و در اين باره پشتكار داشته باش». (طه: 132)

از اين احكام نورانى درمى يابيم كه اگر با چند بار دعوت به نماز، افراد خانواده اهل نماز نشدند و گاهى نماز خواندند و گاهى ترك كردند، سرپرست خانواده نبايد آنها را به حال خودشان واگذارد و از مسئوليت تربيت اعتقادى آنها شانه خالى كند، بلكه بايد در اين راه

ص: 172

بردبارى درپيش گيرد. بنابراين، بايد پيوسته در موقعيت هاى مناسب با زبان نرم، محترمانه و همراه با تشويق، آنها را به اين امر فرا خواند تا آنان نيز به اين آموزه رسول خدا به شايستگى عمل كنند. خداوند در قرآن كريم از زبان لقمان حكيم، خطاب به فرزندش مى فرمايد:

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً (لقمان: 17)

اى پسركم، نماز را به پا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن.

نماز، يعنى ايمان

در آيه اى از قرآن كريم مى خوانيم: وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ «خدا، هرگز ايمان شما را ضايع نمى گرداند». (بقره: 143)

سبب نزول اين كلام وحى چنين است كه پس از حدود پانزده سال كه مسلمانان به طرف بيت المقدس نماز خواندند، قبله به سمت كعبه تغيير كرد، پس از اين واقعه از پيامبر عظيم الشأن (ص) پرسيدند نمازهاى قبلى ما چه حكمى دارد؟ از بارگاه ربوبى اين آيه نازل شد كه نمازهاى قبلى شما صحيح است و خداوند پاداش نمازهاى قبلى شما را ضايع نمى كند. به عبارت ديگر، خداوند در اين آيه، ايمان را معادل نماز قرار داد و به جاى اينكه بگويد: نمازهايتان از بين نرفته و درست است، فرمود: ايمانتان ضايع نشده است. اين

ص: 173

تعبير، نشان دهنده آن است كه نماز، يعنى ايمان، و بى نمازى يعنى بى ايمانى.

شادابى و نشاط به هنگام نماز

در دو آيه از قرآن كريم، نماز خواندن با كسالت، از ويژگى هاى منافقان شمرده شده؛ آنجا كه آمده است: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا؛ «و هنگامى كه به نماز مى ايستند، از روى كسالت مى ايستند». (نساء: 142) و نيز: وَ مَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَى وَ لَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كَارِهُونَ؛ «و نماز به جا نمى آورند جز با كسالت».) توبه: 54)

چنين نمازى از درون تهى و بى ارزش و نشانه بى توجهى است. در اسلام به نماز به ويژه در اول وقت بسيار تأكيد شده است؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ* الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ؛ «پس واى بر نمازگزارانى كه از آن غافلند». (ماعون: 4 و 5)

مراد از سَاهُونَ در آيه بالا، كسانى هستند كه از اصل نماز غافلند؛ گاه آن را نمى خوانند و گاه آن را براى آخر وقت مى خوانند و يا در نماز حضور قلب ندارند.

در روايتى سازنده و هشداردهنده از امير مؤمنان (ع) درباره اهميت نماز آمده است:

هيچ كارى نزد خداوند محبوب تر از نماز نيست. پس نبايد در وقت نماز، هيچ يك از امور دنيا شما را به خود مشغول سازد

ص: 174

كه خداوند گروهى را كه در نماز سهو مى كنند، نكوهش كرده است و مقصود، اين است كه اينها غفلت از نماز دارند و حريم وقت نماز را نگه نمى دارند. (1)

انسان بايد توجه داشته باشد كه هنگام نماز در مقابل حضرت حق ايستاده است و با او سخن مى گويد. بايد تمام وجود خويش را به اين ميهمانى ببرد تا شيطان جرئت و فرصت زمينه سازى براى خروج از اين ميهمانى را به دست نياورد. نماز مطلوب، آن است كه با عنايت و توجه باشد.

سحر دميد و دلم بى قرار خواهد شددوباره دامن من پر بهار خواهد شد

صداى خوب اذان مى رسد و يك احساس درون سينه من بى قرار خواهد شد

به سوى روشنى آب مى روم بى تاب و آب با دل من رهسپار خواهد شد

نماز مى شود آغاز و با تجلى وصل حجاب هاى جدايى كنار خواهد شد

و بعد در سر سجاده هاى سوز و گدازبهانه هاى دلم بى شمار خواهد شد

مصطفى محدثى خراسانى

پاسدارى از نماز

از ديگر وظايف مؤمنان، پاسدارى از نماز است. حفظ ارزش نماز، به جاى آوردن آن با آداب واجب و مستحب و نيز خواندن آن در اول


1- الخصال، ج 2، ص 621.

ص: 175

وقت، از مظاهر حظ نماز است. در مقابل، سبك شمردن نماز، بى توجهى به اوقات نماز و حضور قلب نداشتن از مصاديق بى توجهى به نماز است.

امام صادق (ع) مى فرمايد: «

انَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاة

»؛ «به درستى كه شفاعت ما به كسى كه نماز را سبك بشمارد، نمى رسد».

شاعر چه زيبا آن را به نظم آورده است:

گويم ز امام صادق اين طرفه حديث تا شيعه او به لوح دل بنگارد

فرمود كه بر شفاعت ما نرسدهر كس كه نماز را سبك بشمارد

قرآن كريم به همگان توصيه مى كند: حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ؛ «در انجام همه نمازها و نماز وسطى كوشا و مراقب باشيد». (بقره: 238)

در اين آيه بر مراقبت از همه نمازها به ويژه نماز وسطى تأكيد مى شود. ظاهراً مقصود از نماز وسطى، نماز ظهر است چون در شأن نزول آيه آمده است: جمعى از منافقان به بهانه گرماى هوا در نماز جماعت ظهر شركت نمى كردند و اين سبب شده بود كه از جمعيت نماز جماعت كاسته شود تا جايى كه آيه شريفه در تذكرى به مؤمنان فرمود: «حريم نماز را نگه داريد و با ترك جماعت حريم اين عبادت بزرگ را نشكنيد». (1)


1- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 217.

ص: 176

در قرآن، محافظت از نماز از ويژگى هاى مؤمنان شمرده شده است: وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ؛ «مؤمنان كسانى هستند كه بر نمازهاى خويش مراقبند». (مؤمنون: 9)

ظهر است و اذان و بانگ تكبيردعوت ز خداى توست بپذير

اكنون كه رسيد وقت ديدارهر كار دگر ز دست بگذار

با اهل خلوص، هم نوا شوحاضر به عبادت خدا شو

تا ظهر، تلاش و كار دنيااينك دو قدم براى فردا

اى دوست مگر تو را يقين نيست دنيا همه چيز اهل دين نيست

بشتاب در بهشت باز است ره توش-- ه آخرت نماز است

محمدجواد محبت

ى

ارى گرفتن از نماز

بى ترديد انسان در زندگى مادى در تنگناهايى قرار مى گيرد كه براى رهايى از آن به پشتوانه اى مطمئن نياز دارد. در اين شرايط، آنان كه سطحى مى انديشند، تنها به پشتوانه مادى فكر مى كنند، ولى آنان كه الهى فكر مى كنند، پيوسته خود را با پشتوانه معنوى از بن بست مى رهانند. يكى از اين تكيه گاه ها نماز است. نماز جلوه شكوه مند و برجسته ياد خدا و آرام بخش دل هاست كه أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد: 28).

ص: 177

سپيدى با سياهى درهم آميخت زجانم رخوت ديرينه بگريخت

مؤذن بانگ زد الله اكبرمرا از خواب سنگينى برانگيخت

محمدرضا سهرابى نژاد

قرآن مجيد توصيه مى كند كه در سختى ها و گرفتارى ها از نماز كمك بگيريد:

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (بقره: 45)

از صبر و نماز يارى جوييد و اين كار جز براى خاشعان سنگين است.

آن كسى را طلبد يار كه شد يار نمازجلوه يار توان ديد در انوار نماز

نوش بى نيش توان داشت پس پرده ذكرگل بى خار توان كاشت به گلزار نماز

پاك دينى هنر خاك نشينان باشدمترفان را بگذاريد در انكار نماز

تشنه وصل كجا دل كند از صحبت يارعاشق-- ان سير نگردند ز تكرار نماز

محمدرضا مالك

در روايت هاى فراوانى آمده است كه وقتى پيامبر خدا (ص) و نيز امام على (ع) با مشكلى روبه رو مى شدند، به نماز روى مى آوردند.(1) امام صادق (ع) مى فرمايد:


1- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 217.

ص: 178

چه مانعى دارد وقتى كه با غمى از غم هاى دنيا رو به رو مى شويد، وضو بگيريد و به مسجد برويد، دو ركعت نماز بخوانيد و در نماز دعا كنيد؛ زيرا خداوند دستور داده است:

واستعينوا بالصبر والصلوة. (1)

توصيه به نماز

از وظايف مؤمنان، توصيه ديگران به برپايى نماز است. امر به معروف، از فريضه هاى بزرگ دين ماست و چه معروفى برتر از نماز. اگر در جامعه اى نماز به درستى برپا شود، منكرات از آن رخت برمى بندد. از ويژگى هاى مردان خدا، امر به نماز است. در قرآن كريم در باره حضرت اسماعيل (ع) آمده است: وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً؛ «و پيوسته خاندان خود را به نماز و زكات امر مى كرد». (مريم: 55)

قرآن مجيد خطاب به پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى؛ «و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شكيبا باش». (طه: 132)

افراد جامعه اگر خداجو باشند، همگان به سعادت و سلامت رهنمون مى شوند. امر به نماز در خانواده، راهى است براى نجات خانواده از آتش دوزخ؛ چنان كه آيه ششم سوره تحريم نيز به مؤمنان


1- مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 217.

ص: 179

سفارش مى كند كه «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگ هاست، نگه داريد».

اين آيه، رسالت سنگين پدر را يادآور مى شود و او را مسئول تربيت دينى اهل خانه مى داند، هر چند در كنار خانواده، همه متوليان فرهنگى نيز مسئول خواهند بود.

نماز، راهى به آسمان

نماز، تلاش و جلوه معنوى اشرف مخلوقات در پيشگاه خالق اكبر است. وقتى همه موجودات و آنچه در آسمان و زمين است خدا را تسبيح مى گويند، (1)چگونه برترين آفريده خدا شكر نعمت او نگويد؟

برگ ها بر شاخه ها كف مى زنندموج ها بر آب ها، دف مى زنند

اين درختانند همچون خاكيان دست ها بركرده اند از آشيان

مولوى

***

گفتم اين شرط آدميت نيست مرغ، تسبيح خوان و من خاموش

سعدى

گفتارها و حركات نماز همگى نشانه تواضع و خشوع در برابر حق تعالى است و نماز راه يابى به بهترين انتخاب و پرهيز از «كه» و «چه»


1- ر. ك: جمعه: 1.

ص: 180

است، چنان كه خواجه عبدالله انصارى مى گويد:

اى قادرى كه خدايى را سزايى، جان ما را صفاى خود ده و دل ما را هواى خود ده و چشم ما را رضاى خود ده و ما را آن ده كه آن بِه و مگذار ما را به «كه» و «چه»(1)

آنگاه كه آدميان با حلاوت نماز خود را در پيشگاه خدا حاضر بينند و زمزمه «به چشم دل خدا را بين، خدا را، كه با ما لطف ها دارد نهانى» (2) سر دهند، خدامحورى بر جامعه حاكم مى شود و همگان به سوى رشد و سعادت ره مى پيمايند. نماز، در حقيقت تجلى حضور نقص مطلق و بى نهايت ضعيف و فقير، در برابر كمال نامتناهى و بى نهايت غنى است كه راهبر روح انسان به كمال مطلق خواهد شد.

نردبان آسمان است اين كلام هر كه از آن بررود آيد به بام

نى به بام چرخ كان اقصر(3)بودبل به بامى كز فلك برتر بود

مولوى

نماز، طهارت جان

آينه صاف بايد تا رو به تو نمايدآينه را جلا ده يعنى صفا طلب كن (4)

در آموزه هاى دينى آمده است كه خداوند زيباست و زيبايى را


1- سخنان پير هرات، خواجه عبدالله انصارى، به كوشش: محمد جواد شريعت، ص 25. 2.
2- كليات ديوان شهريار، 5 جلدى، ص 79.
3- كوتاه تر.
4- ديوان سيد عماد الدين نسيمى، ص 14.

ص: 181

دوست دارد. (1) آنگاه كه انسان با جسم و روح پاك و با شرمسارى و دور از غرور و خودبرتربينى در پيشگاه خداوند قرار گرفت و در پى طهارت جان و تن برآمد، زيبا و در نتيجه محبوب خدا مى شود؛ زيرا خداوند زيبايى را دوست دارد. ملا احمد نراقى دراين باره مى گويد:

اعضايى كه امر به شستن آنها شده است، چون مباشر امور دنيوى بوده اند و در كدورت طبيعت فرو رفته بودند و از اهليت و خدمت گزارى خداوند سبحان بيرون رفته اند، امر به شستن آنها شده است تا از اين كدورت پاك شوند.(2)

آراستگى ظاهر و باطن و صورت و سيرت، از قرارگرفتن انسان در حضور كمال پاكى ها حكايت دارد.

ذكر حق پاك است و چون پاكى رسيدرخت بر بندد برون آيد پليد

مولوى

***

لباس تن به آب جوى مى شوى طهور جان ز آب علم دين جوى

تن تو جامه جان است و ايدرهر آنچه پاك تر باشد نكوتر (3)

شبسترى


1- نهج الفصاحه، ص 175.
2- اسرار الاعمال يا راز عبادت، شيخ ايوب نظرى، ص 23.
3- كنز الحقايق، شيخ محمد شبسترى، به كوشش محمد على صفير، ص 68.

ص: 182

پيامبر خدا (ص) نماز را به چشمه صفابخشى تشبيه كرده است كه انسان در شبانه روز پنج بار خويشتن را در آن شست وشو مى دهد (1)

از حدث شستم خدايا پوست رااز حوادث تو بشو اين دست را

مثنوى معنوى

نماز، يادكرد قيامت

انسان در نماز با گفتن ملك يوم الدين به ياد قيامت و حساب رسى اعمال خويش مى افتد و اينكه در آخرت پيش از هر چيز از ستون دين، يعنى نماز مى پرسند:

بودِ طاعت همه از بودِ نماز است نمازشرط طاعت كه دهد سود نماز است نماز

ضرابى

پذيرش يا رد اعمال، همه در گرو تأييد و يا رد نماز است، پس چگونه مى توان از وقت نماز و دعوت به برپايى آن، غفلت كرد. مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى مى گويد:

اذان، دعوت براى ديدار حق است و همان گونه كه روز قيامت مردم براى عرضه بر خداوند فراخوانده مى شوند، در اين دنيا هم با اذان، مؤمنان را به مجلس حضور و معراج و زيارت حضرت پروردگار دعوت مى كنند.(2)


1- ميزان الحكمه، ج 7، ص 3099.
2- اسرار الاعمال، شيخ ايوب نظرى، ص 53.

ص: 183

آدمى با ياد قيامت و حضور در پيشگاه الهى مى كوشد كه در برابر حضرت حق با همان عنوان «خليفه اللهى» ظاهر شود كه شايستگى اش را دارد:

زندگى را جاودان خواهى، به راه دوست باش زنده دل از عشق مولا كن، كمال اين است و بس

مهدى الهى قمشه اى

آداب نماز

ادب، ارزشى زيبا و پسنديده است. نماز نيز درس و آدابى دارد، همچون: قيام و قعود، حضور قلب، بندگى و .... نماز چندان اهميت دارد كه رسول خدا (ص) و ائمه هدى: هنگام نماز دست از كار مى كشيدند و آن را بر هر چيزى مقدم مى داشتند و در سايه سار آن به آرامش مى رسيدند. هنوز هم در ناى تاريخ كلام رسول الله جارى است كه مى فرمود: «اى بلال راحتم كن». (1)

نماز حضور است و اين حضور، ادب ظاهرى دارد و آن طهارت جسم است، همچون: مسواك دهان و خوشبوكردن خود؛ و ادب باطنى دارد و آن، خشوع است و حضور قلب و طهارت معنوى و هجرت از خود به سوى خدا. در نماز، پاكسازى درون از كبر و ريا و پليدى نيز


1- آداب الصلاة، ص 113.

ص: 184

نمايان است. در ادب نماز، تعظيم و خضوع و شكستنِ خودبينى است. در نماز، نهايت تواضع و فروتنى را با ساييدن جلوه گاه جمال بر خاك عبوديت شاهديم. در ادب نماز، قعود است و آن، نمادى از دست كشيدن از هواها، زانوزدن در برابر عظمت خداوند، اعتراف به خاك نشينى در برابر خداوند و ترك سركشى ها و نمايش روحيه تسليم و سرسپردگى است. در نماز، ادبِ قيام است و آن، تمرين قيام در دادگاه عدل الهى است. در نماز شعار تكبير، توحيد و شعار شهادت به نبوت حضرت محمد (ص) و وصايت على است. در نماز شعار انحصار در توحيد است و درود بر خود و امير مؤمنان على (ع)، پس نيكوست كه نماز را به شايستگى پاس بداريم كه همانا نماز، نشانه ايمان است و دعاى ابراهيم (ع) نيز قرارگرفتن خود و نسل او در صف نمازگزاران است.

جهد مى كن تا رهى يابى درون ور نه مانى حلقه وار از در برون

باز باش، اى باب رحمت تا ابدبارگاه ما لَهُ كفْواً احَد

مثنوى معنوى

پيام نماز

نماز، انسان را از زشتى ها و فحشا باز مى دارد. كسى كه نماز مى خواند و مرتكب فحشا و منكر مى شود، در حقيقت ميان دل و زبان او هماهنگى نيست.

ص: 185

روى به محراب نهادن چه سوددل به بُخارا و بُتان طِراز

ايزدِ ما وسوسه عاشقى از تو پذيرد، نپذيرد نماز

رودكى

ويل دورانت، مورخ و دانشمند شهير، درباره زيبايى نماز مى گويد:

در جامعه اسلامى، مؤذن از گلدسته بالا مى رود و به وسيله اذان مسلمانان را به نماز دعوت مى كند. به راستى چه نيرومند و شريف است كه مردم را پيش از طلوع آفتاب به بيدارى دعوت مى كند. چه خوب است [كه] انسان به هنگام نيمروز از كار بازايستد و چه بزرگ و باشكوه است كه خاطر انسان در سكوت شب به جانب خداوند جلب شود. چه خوش آهنگ است صداى مؤذن كه جان هاى محبوس در پيكر خاكى را به سوى خالق بخشنده و مهربان دعوت مى كند.

هنگام نماز، هر مسلمانى بايد از كار خود دست بردارد، خود را تطهير كند، رو به جانب كعبه بايستد، رسوم و تشريفات نماز را به همان صورت كه مسلمانان ديگر در اوقات مختلف روز عمل مى كنند، به انجام برساند.(1)

نماز، زنگ بيدارى روح از خواب جهل و بى معرفتى است، به زندگى انسان برنامه و جهت مى دهد، از او تعهد مى خواهد و به روز و


1- نماز از ديدگاه دانشمندان و متفكران، رحيم كارگر يارمحمدى، ص 30.

ص: 186

شبش معنا مى بخشد.

زندگى بدون نماز، يعنى حيات بى تحرك، سرباز بى اسلحه، آبشار بى آب، كوه بى قله، هواى بى اكسيژن، آتش بى حرارت و باد بى برودت.

5. شناخت عرفانى نماز

طهارت، ادبى از آداب نماز

رسول خدا (ص) فرمود: «

افْتتاحُ الصَّلاة الْوُضُوءُ

» (1)؛ «وضو آغاز و كليد نماز است».

امام صادق (ع) نيز فرمود: «

لاصَلاة الّا بِطَهُورٍ

»(2) ؛ «نماز بدون طهارت تحقق نمى يابد». همچنين فرمود: «

الْوُضُوءُ شَطْرُ الإيمانِ

» (3)؛ «وضو نيمى از ايمان است».

وضو افزون بر اينكه پاكى بدن از آلودگى هاى ظاهرى را موجب مى شود؛ به صاحب خود نورانيت و صفاى درونى مى بخشد.

عالم ربانى ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، پس از بيان مفتاح بودن طهارت براى نماز مى نويسد:

انسان عاقل بايد در حقيقت و ثمره طهارت بينديشد، و هرگاه دانست كه سعادت ظاهرى و باطنى او در نظافت است، در


1- وسائل الشيعه، ج 1، ص 257.
2- همان، ص 256.
3- همان.

ص: 187

آيات قرآن كه در اين مورد است بينديشد؛ به خصوص در اين آيه كه خداوند مى فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ «خداوند [با قانون گذارى وضوء، غسل و تيمم] نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند، بلكه مى خواهد شما را پاك سازد». (مائده: 6) (1)

توجه به حقيقت وضو

مستحب است براى هر بخش از وضو، دعاى مخصوص خوانده شود كه هر كدام از آنها، در بردارنده تلقين امور معنوى و تطهير باطن از آلودگى هاست. امام معصوم (ع) مى فرمايد:

وَ طَهِّرْ قَلْبَك بِالتَّقوى وَالْيقِينِ عِنْدَ طَهارَة جَوارحِك بِالْماءِ

.(2)

قلب خود را در آن هنگام كه اعضاى بدنت را با آب مى شويى، به وسيله تقوا و يقين، پاك كن.

هدف از وضو يا غسل، تنها پاك ساختن اعضاى بدن نيست، بلكه پاك سازى ظاهر، يكى از مراحل وضو است. حقيقت وضو هدايت آدمى به پاكى است؛ يعنى افزون بر طهارت ظاهر، بر طهارت باطن نيز بايد اهتمام ورزيد. امام خمينى (قدس سره) در اين زمينه مى فرمايد:


1- اسرار الصلاة، ص 9.
2- آداب الصلاة، ص 81.

ص: 188

سالك الى الله، بايد در وقت وضو متوجه شود به اينكه مى خواهد متوجه محضر مقدس حضرت كبريا شود، و با اين احوال قلوب كه داراى آن است، لياقت محضر ندارد، بلكه شايد مطرود از درگاه عزت ربوبيت شود. پس دامن همت به كمر زند تا طهارت ظاهر را به باطن سرايت دهد و قلب خود را كه مورد نظر حق، بلكه منزلگاه حضرت قدس است، از غير خود تطهير كند، و تفرعن خود و خوديت را كه اصل اصول قذارات است، از سر بيفكند، تا لايق مقام مقدس شود. (1)

رعايت اين آداب با چنين كيفيتى، نقش مؤثرى در پاك سازى روان و ظاهر و باطن آدمى از آلودگى ها خواهد داشت.

عالم ربانى، فيض كاشانى در اين باره مى نويسد:

يك مرتبه بريدن از ماديت و پيوستن به معنويت، دشوار است، وضو انسان را كم كم آماده مى سازد و انسان را به سوى معنويت سوق مى دهد.(2)

لباس و مكان نمازگزار

از شرايط نمازگزار اين است كه لباسش پاك و مباح باشد، و بهتر است كه نمازگزار لباس نو، سفيد، پاكيزه و عطرآگين بپوشد و از


1- آداب الصلاة، صص 78 و 79.
2- المحجة البيضاء، ج 1، ص 281

ص: 189

لباس هاى تيره و چرك آلوده و تنگ پرهيز كند. پس اين بخش از آداب نماز نيز، انسان را به پاكى و دورى از هرگونه آلودگى فرا مى خواند و زمينه پرهيز از انحرافات مالى و پليدى هاى ظاهرى را در قلب انسان فراهم مى آورد. به همين ترتيب، مكان نمازگزار بايد مباح باشد؛ حتى اگر قسمتى از آن مكان در مالكيت ديگرى باشد، نماز خواندن در آن مكان بدون اجازه او جايز نيست. اين مسئله موجب مى شود كه نمازگزار از مال حرام و اموالى كه زكات و خمس به آن تعلق نگرفته است، پرهيز كند و تا حقوق آن را ادا نكرده است، در آن مكان نماز نخواند و يا در مكانى كه غصبى است، وضو و غسل نسازد.

البته نبايد نقش مكان هاى مقدس، مانند مساجد، حرم امامان: و جايگاه هايى را كه احترام ويژه اى دارند از نظر دور داشت. قطعاً برپايى نماز در اين مكان ها به ويژه در مسجدهاى جامع، مسجدالحرام و مسجدالنبى كه تأثير روحانى خاصى دارد، انسان سالك را سريع تر و مطمئن تر به مقصود مى رساند و با ايجاد حالت معنوى در نمازگزار، نقش نماز را در طهارت نفس او، بيشتر و راسخ تر مى سازد.

تنظيم وقت

از آداب مهم نماز، وقت شناسى است. بنابر سفارش هاى دينى، انسان بايد نماز را در زمان معين، به ويژه اول وقت به جاى آورد. خواندن نماز در زمان معين شده، وقت شناسى را به انسان مى آموزد.

ص: 190

اگر آدمى به درستى قدر و اهميت وقت را بداند، به عاملى مهم از خودسازى و بهره گيرى از عمر و وقت دست يافته است. اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد:

إنَّ اوْقاتَكَ اجْزاءُ عُمُرِكَ، فَلا تُنْفِذْ لَكَ وَقْتاً إلّا فِيما ينْجِيكَ

. (1)

همانا وقت هاى تو بخش هايى از عمر توست، بنابراين بكوش كه وقتى از عمر تو جز در امورى كه موجب نجات توست، تلف نشود.

حضرت على (ع) به مالك اشتر مى نويسند: «بهترين وقت و پاك ترين قسمت آن را بين خدا و خود قرار بده.» (2)

امام سجاد (ع) در بخشى از مناجات خود درباره استفاده صحيح از وقت، مى فرمايد:

وَ عَمِّرْنِى ما كانَ عُمُرِى بِذْلَة فِى طاعَتِكَ، فَإِذا كانَ عُمُرِى مَرْتَعاً لِلشَّيطانِ فَاقْبِضْنِى إِلَيك

. (3)

[خدايا] تا هنگامى كه عمرم در راه اطاعت فرمان تو به كار رود، مرا زنده نگه دار و هرگاه عمرم چراگاه شيطان شود، مرا بميران.


1- شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، ص 252.
2- نهج البلاغه، شماره 52، ص 988.
3- صحيفه سجاديه، دعاى بيستم.

ص: 191

حضرت رضا (ع) به وقت نماز بسيار اهميت مى داد. امام (ع) در يكى از جلسه هاى مهم علمى در حضور مأمون، با عمران صابى از بزرگان دانشمندان مادى گرا، مشغول بحث و مناظره بود كه ناگاه صداى اذان شنيده شد. امام رضا (ع) بى درنگ براى اقامه نماز برخاست. عمران صابى با اصرار، از امام مى خواست به بحث ادامه دهد، حتى عرض كرد: «اى آقاى من! دنباله مناظره را قطع نكن، دلم رام گشته، بنشين و پس از پاسخ به سؤالات، براى نماز برو».

امام رضا (ع) نماز اول وقت را به بحث و مناظره ترجيح داد و تحت تأثير خواهش و احساسات عمران صابى قرار نگرفت و با قاطعيت به او فرمود: «

نصلى و نعود

» (1)؛ نخست نماز را به جاى مى آوريم، و سپس براى ادامه بحث باز مى گرديم».

پس نمازگزار بايد با توجه عميق قلبى، از وقت نماز استقبال كند و خود را به محضر بندگى حق برساند. بى شك، اين مهم، در پاك سازى روان و رشد معنوى اش اثرى ژرف دارد. حضرت امام خمينى (قدس سره) پس از ذكر احاديث و مطالبى در اين باره مى فرمايد:

آداب قلبيه اوقات، آن است كه خود را براى ورود به حضور مالك دنيا و آخرت مهيا كنى. پس نظرى به ضعف و بيچارگى و ذلت و بى نوايى خود و عظمت و بزرگى و جلالت و


1- عيون اخبار الرضا ع، شيخ صدوق، ج 1، ص 172.

ص: 192

كبريايى ذات مقدس (جلت عظمته) كن كه انبياى مرسلين و ملائكه مقربين در بارگاه عظمت شان از خود بى خود شوند، و به عجز و مسكنت و ذلت اعتراف كنند و چون اين نظر را كردى و به دل فهماند، دل استشعار خوف كند، و خود و عبادت خود را ناچيز شمارد.(1)

اهميت وقت نماز ظهر

هر يك از نمازها مزيتى دارد. در اين ميان نماز ظهر خصوصيتى ممتاز دارد: حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ (بقره: 238).

در روايت ها صلاة وسطى را به نماز ظهر تفسير كرده (2) و فرموده اند: وقتى آفتاب از دايره نصف النهار زايل شد و ظهر فرا رسيد، نگذاريد نماز ظهر شما به تأخير افتد. هنگام زوال ظهر درهاى رحمت باز است، پس از خداى سبحان رحمت بخواهيد.

از حركت هاى آموزنده حسين بن على (ع) در واقعه عاشورا، اين است كه در وضعيت بسيار سخت جنگ نيز وقت نماز ظهر را پاس داشت و پس از به جا آوردن نماز، به صحنه جنگ رو نمود. از رسول گرامى اسلام نقل است:


1- آداب الصلاة، ص 125.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ح 1.

ص: 193

إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أَبْوَابُ الْجِنَانِ وَ اسْتُجِيبَ الدُّعَاءُ، فَطُوبَى لِمَنْ رُفِعَ لَهُ عَمَلٌ صَالِح

. (1)

هنگام زوال خورشيد، درهاى رحمت و درهاى بهشت باز و دعاها نيز مستجاب است؛ خوشا به حال كسى كه هنگام زوال، عمل صالحى از او به آسمان معنا بالا برود.

اگر عمل بالا رفت، انسان هم بالا مى رود؛ زيرا عمل واقعيتى است كه از جان آدم جدا نيست و جان، منشأ اعمال است. حضرت امير (ع) با اشاره به اين معنا مى فرمايد:

فاعلُ الخَيرِ خَيرٌ مِنه و فاعلُ الشَّرِّ شَرٌ مِنه

. (2)

بهتر از هر عمل خيرى، انسانى است كه عمل خير را انجام مى دهد و بدتر از عمل شر، فاعل آن است.

اگر نماز فضيلت دارد و اوج مى گيرد، نمازگزار، بهتر از نماز است. چگونه مى شود نماز بالا رود و نمازگزار بالا نرود. اگر عمل خيرى بالا مى رود، آن روح انسانى كه عامل اين اعمال خير است نيز يقيناً بالا مى رود؛ و همين است معناى روايت نبوى كه مى فرمايد: «نماز، مايه تقرب مؤمن به خداست».(3)


1- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ح 12.
2- نهج البلاغه، حكمت 32.
3- كنز العمال، ح 18907.

ص: 194

قبله و استقبال

نمازگزار، بايد هنگام خواندن نماز رو به قبله بايستد. قبله رو به كعبه، خانه خدا و كانون توحيد و مقدس ترين و گرامى ترين مكان دارد.

در حقيقت توجه به كعبه در نماز، توجه به توحيد و آرمان مقدس پيامبران و بنيان گذار كعبه، حضرت ابراهيم (ع) است. رو نمودن به سوى كعبه، افزون بر اينكه بيانگر وحدت، هماهنگى و نظم مسلمانان در عبادت است و آنها را از پراكندگى و ناهمگونى برحذر مى دارد، توجه دادن دل به نقطه اى مقدس است؛ نقطه اى كه يادگار حضرت آدم (ع) و حضرت ابراهيم (ع) و پيامبر اسلام (ص) است؛ نقطه اى كه اسلام از آن شروع شد، هجرت پيامبر از آنجا شكل گرفت، حركت عاشورايى امام حسين (ع) از همان جا برپا شد، و قيام جهانى حضرت مهدى (عج) نيز از همان مكان به راه خواهد افتاد. نمازگزار هنگام توجه به كعبه، همه اينها را به ذهن خود مى سپارد، و با جهان بينى توحيدى و عميق به عبادت خدا مى پردازد. اين چنين توجهى موجب پيوند بيشتر او با توحيد و آرمان هاى مقدس پيامبران مى شود و به همين نسبت، او را از انحرافات عقيدتى و عملى باز مى دارد.

پيامبر خدا (ص) و مسلمانان در آغاز اسلام تا سيزده سال در مكه و پس از هجرت، هفده ماه در مدينه به طرف مسجد الاقصى، قبله يهوديان، واقع در بيت المقدس نماز مى خواندند. يهوديان همواره به

ص: 195

مسلمانان زخم زبان مى زدند و مى گفتند: مسلمانان وابسته به ما هستند و براى خود قبله مستقل ندارند. سرانجام، مسلمانان در سال دوم هجرت به فرمان الهى مسلمانان مأمور شدند به جانب كعبه نماز بخوانند. (1)

به اين ترتيب، نمازگزار با رو كردن به سوى كعبه، احساس استقلال مى كند. از مكتب نماز مى آموزد كه به خود متكى و مستقل باشد و اين استقلال و اتكاى به نفس و وابستگى نداشتن به غير خدا را كه پايه عزت و عظمت است، در زندگى حفظ كند. مهم ترين و عميق ترين مسئله براى نمازگزار اين است كه قلب خود را متوجه كعبه، آن محيط توحيد و خداپرستى كند و دلش را كانون همسويى با خانه خدا و صاحب خانه، يعنى خداى متعال قرار دهد؛ به گفته خواجه شيراز:

در ضمير ما نمى گنجد به غير از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس

حضرت امام خمينى (قدس سره) پس از ايراد سخنانى در اين باره، ما را به بيانى از امام صادق (ع) رهنمون مى سازد كه فرمود:

هنگامى كه رو به قبله نمودى، از دنيا و آنچه در دنياست، مأيوس شو، و طمع خود را از خلق و شئون آن قطع كن. نيز


1- فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحانى، ص 170.

ص: 196

قلبت را از هر چيزى كه آن را از خدا غافل مى سازد و به غير خدا متوجه مى كند، تهى ساز و عظمت خداوند در نهان خود بيازماى و به يادآور آن روزى را كه هركس هر عملى را كه قبلًا انجام داده است، در مى يابد و همه به سوى الله و سرپرست حقيقى خود بازگردانده مى شوند.

همچنين در نماز رو به قبله بر گام خوف و رجاء بايست؛ به گونه اى كه هم از خدا بترسى و هم به او اميدوار باشى. (1)

نماز در سخنان معصومان (عليهم السلام)

پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

انَّ عَمُودَ الدِّينِ الصَّلاة وَ هِى اوَّلُ ما ينْظَرُ فِيهِ مِنْ عَمَلِ ابنِ آدَمَ فَإن صَحَّتْ نُظِرَ فِى عَمَلِه وَ انْ لَمْ تَصِحَّ لَمْ تُنْظَرْ فِى بَقية عَمَلِه

. (2)

همانا نماز ستون دين و اولين عملى است كه در قيامت از انسان حساب رسى مى شود، پس اگر صحيح و كامل باشد، ديگر اعمال نيز بررسى مى شود و اگر صحيح و كامل نباشد، به بقيه اعمال رسيدگى نمى شود.


1- آداب الصلاة، صص 131 و 132.
2- تهذيب، ج 2، ص 237.

ص: 197

اوَّلُ ما يحاسَبُ بِه يوْمَ الْقِيامة الصَّلاة فَمَنْ أَجاب فَقَدْ سَهَلَ عَلَيهِ ما بَعْدَه وَ مَنْ لَم يجِبْ فَقَدِ اشْتَدَّ ما بَعْدَه

. (1)

در روز رستاخيز، نخستين چيزى كه از انسان حسابرسى مى شود، نماز است. اگر پاسخ دهد، بر او آسان مى گيرند، ولى اگر پاسخى ندهد، بر او سخت خواهند گرفت.

صَلُّوا صَلاتَكُم فى اوَّلِ وَقْتِكُم فَانَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يضاعِفُ لَكُم

. (2)

نماز را در اول وقت بخوانيد تا خداوند پاداش شما را دو چندان كند.

مَنْ صَلّى رَكْعَتينِ وَلَمْ يحَدِّثْ فِيهما نَفْسَه بِشَى ءٍ مِنْ امُورِ الدُّنْيا غَفَراللهُ ذُنُوبَه

. (3)

هر كس دو ركعت نماز به جا آورد و در انديشه امور دنيايى نباشد، خداوند گناهانش را مى بخشايد.

لا ينالُ شَفاعَتى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ وَ لا يرِدُ عَلى الْحَوْضَ لا وَاللهِ

. (4)

كسى كه نمازش را كوچك بشمارد، به خدا سوگند از شفاعت من برخوردار نمى شود و در حوض بر من وارد نمى گردد.


1- جامع الاخبار، ص 184.
2- معجم الكبير، ج 17، ص 370.
3- عوالى اللئالى، ج 1، ص 322.
4- كافى، ج 6، ص 400.

ص: 198

امير مؤمنان على (ع) مى فرمايد:

لَيسَ عَمَلٌ أحَبُّ الَى اللهِ مِنَ الصَّلاة فَلا يشْغَلَنَّكُم عَنْ اوْقاتِها شَى ءٌ مِنْ امُورِ الدُّنْيا

. (1)

هيچ كردارى نزد خداوند، دوست داشتنى تر از نماز نيست. مبادا امور دنيايى شما را از نماز اول وقت باز دارد.

لَوْ عَلِمَ الْمُصَلّى ما يغشاهُ مِنْ جَلالِ اللهِ ما سَرّهُ أَنْ يرْفَعَ رَأسَه مِنْ سُجُودِهِ

. (2)

اگر نمازگزار مى فهميد كه شوكت و شكوه خداوند چگونه او را در برگرفته، هرگز دوست نمى داشت كه سرش را از سجده بلند كند.

امام صادق (ع) مى فرمايد:

عَلَيكَ بِالصَّلاة فَانَّ آخِرَ ما أَوصَى بِهِ رَسُولُ اللهِ وَ حَثَّ عَلَيهِ الصَّلاة

. (3)

نماز را به پا دار؛ زيرا آخرين سفارشى كه پيامبر كرد و بدان ترغيب نمود، نماز بود.

أَحَبُّ الاعمالِ الَى اللهِ عَزَّوجلَّ الصَّلاة وَ هِى آخِرُ وَصايا


1- خصال، ص 621.
2- همان، ص 632.
3- قرب الاسناد، ص 36.

ص: 199

الانبْياءِ

. (1)

نماز دوست داشتنى ترين كارها نزد خداوند و آخرين سفارش پيامبران است.

صَلاة رَكْعَتَينِ بِتَدَبُّرٍ خَيرٌ مِنْ قِيام لَيلَة وَ الْقَلْبُ ساهٍ

.(2)

دو ركعت نماز با انديشيدن و تأمل، بهتر از شب زنده دارى با قلب غافل است.


1- كافى، ج 3، ص 264.
2- عدة الداعى، ص 168.

ص:200

ص: 201

منابع

* قرآن كريم.

* نهج البلاغه.

1. آثارالصادقين، صادق احسان بخش، قم، دار العلم،.

2. آداب الصلاة، روح الله [امام] خمينى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، الشوون الدوليه، ق.

3. آشنايى با قرآن، مرتضي مطهري، تهران، صدرا،.

4. آن سوى چهره ها، كيوان كيان، تهران، فراسخن، ماتيساهنر،.

5. آن سوى چهره ها، رضا اغنمى، سوئد، نشر باران،.

6. آيين نيايش، ابراهيم غفارى، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى،.

7. احياء علوم الدين، ابوحامد محمد غزالى، ترجمه مويدالدين محمد خوارزمى، به كوشش حسين خديوجم، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى،.

8. احياى تفكر اسلامى، مرتضي مطهري، تهران، صدرا،.

9. اخلاق در زندگى، مجتبى موسوى زنجانرودى، قم، برگ شقايق،.

10. الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى (شيخ مفيد)، قم، محبين، ق.

11.

ص: 202

اسرار الاعمال يا راز عبادات، ايوب نظرى، تهران، غدير،.

12. اصول الكافي، محمد بن يعقوب كليني، ضبطه و صححه و علق عليه محمدجعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، ق.

13. اعلام الوري باعلام الهدي (زندگاني چهارده معصوم)، شيخ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، ترجمه محمدحسين ساكت، تهران، اساطير،.

14. الميزان في تفسيرالقرآن، محمد حسين طباطبايي، تهران، دار الكتب الاسلاميه،-.

15. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، مصحح و محقق بهبودى، ميانجى، تهران، كتابچى، [بى تا].

16. بيست گفتار، مرتضي مطهري، تهران، صدرا،.

17. پيام پيامبر (مجموعه اى از نامه ها، خطبه ها، وصايا، دعاها، تمثيل ها و سخنان جامع و فراگير حضرت محمد (ص))، تدوين و ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، مسعود انصارى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى،.

18. ترجمه الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايى، ترجمه محمدباقر موسوى همدانى، تهران، محمدى،.

19. ترجمه و شرح نهج البلاغه، على نقى فيض الاسلام، تهران، فقيه،.

20. التفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه، بيجا، دارالكتاب الاسلامى، ق.

21. تفسير صافى، ملامحسن فيض كاشانى، ترجمه محمدباقر ساعدى خراسانى، تهران، صفا، ق.

22. تفسير نور الثقلين، عبدعلي بن جمعه عروسي الحويزي، صححه و علق عليه هاشم الرسولي المحلاتي، قم، دار التفسير،.

23.

ص: 203

تنبيه الخواطر و نزهه النوادر، المعروف بمجموعه ورام، ابى الحسين ورام بن ابى فراس تهران، مركز فرهنگى انتشاراتى رايحه،.

24. توحيد مفضل، مفضل بن عمر جعفى كوفى، ترجمه تهرانى، قم، روحانى،.

25. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، أبي جعفر محمد بن حسن بن علي طوسي، صححه و علق عليه علي اكبر الغفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه،.

26. جامع الاخبار أو معارج اليقين في اصول الدين، محمدبن محمد سبزواري، تحقيق علاء آل جعفر، بيروت، مؤسسة آل البيت: لاحياء التراث، ق.

27. جوان در چشم و دل پيامبر (ص)، محمدباقر پورامينى، تهران، كانون انديشه جوان،.

28. چهل حديث، روح الله [امام] خمينى، [تهران]، مركز نشر فرهنگى رجاء،.

29. الخصال، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه القمي (شيخ صدوق)، صححه و علق عليه علي اكبر الغفاري، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر الاسلامي، ق.

30. الدر المنثور في التفسير الماثور، عبدالرحمن جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالفكر، ق.

31. ديوان اشعار منسوب به حضرت اميرالمؤمنين على (ع)، مريم روضاتيان، با ترجمه منظوم از مولانا شوقى، مقدمه، تصحيح و تعليق، تهران، انجمن آثار و مفاخر ايران،.

32.

ص: 204

ديوان شهريار تبريز، رسالت،.

33. ديوان عماد الدين نسيمى توركجه- فارسجا شعر لرى، عليرضا يخفروزانى، تبريز، هاشمنى سودمند،.

34. راز آفرينش انسان، كرسى موريسن، ترجمه محمد سعيدى، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى،.

35. راز نماز (براى جوانان)، محسن قرائتى، تدوين جواد محدثى، تهران، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن،.

36. رساله كنز الحقايق، محمد شبسترى، [بى جا]، مطبعه علمى،.

37. سخنان پير هرات، عبدالله انصارى، به كوشش محمدجواد شريعت، تهران، اميركبير، كتاب هاى جيبى،.

38. سرّ الصلاة يا صلاة العارفين و معراج السالكين، روح الله [امام] خمينى، با مقدمه و ترجمه آيات و روايات و تصحيح احمد فهرى، تهران، پيام آزادى،.

39. سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، شيخ عباس قمى، تحقيق مجمع البحوث الاسلاميه، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى، ق.

40. سنگفرش هر خيابان از طلاست، راهى به سوى موفقيت واقعى، كيم وو چونگ، [ترجمه] داود نعمت اللهى، تهران، معيار علم،.

41. سيرى در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، تهران، صدرا،.

42. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، [بيروت]، دار احياء التراث العربي، ق.

43.

ص: 205

عدة الداعي و نجاح الساعي، جمال الدين احمد بن محمد بن فهد الحلي، تحقيق مؤسسة المعارف الاسلاميه، قم، ق.

44. عوالي اللئالي الغريزيه في الاحاديث الدينيه، محمد بن علي بن ابراهيم احسائي، قدم له شهاب الدين النجفي المرعشي، تحقيق مجتبي العراقي، قم، مطبعه سيدالشهداء (ع)، ق.

45. عيون اخبار الرضا، ابوجعفر محمدبن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، مترجم عبدالحسين رضائى، محمدباقر ساعدى، تصحيح محمدباقر بهبودى، تهران، اسلاميه،.

46. غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحدبن محمد تميمي آمدي، انتخاب احاديث و ترجمه محسن موسوى، كنترل ترجمه و مقدمه حميد فرخيان، قم، دارالحديث،.

47. فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحانى، [تهران]، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،.

48. فلسفه الاخلاق فى الاسلام، محمدجواد مغنيه، [بيروت]، دار العلم للملايين، [].

49. قاموس قرآن، على اكبر قرشى، تهران، دار الكتاب الاسلامى.

50. قرب الاسناد، ابي العباس عبدالله بن جعفر الحميري، تحقيق مؤسسه آل البيت: لاحياء التراث، قم، مؤسسه آل البيت: لاحياء التراث، ق.

51. كارنامه اسلام، عبدالحسين زرين كوب، تهران، اميركبير،.

52. كليات سعدى، محمدعلى فروغى، تهران، نشر امير مستعان،.

53.

ص: 206

كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي، تحقيق محمود عمر الدمياطي، بيروت، دارالكتب العلميه، ق.

54. كيمياى محبت، يادنامه مرحوم شيخ رجبعلى خياط (نكوگويان)، محمد محمدى رى شهرى، قم، مؤسسه فرهنگى دارالحديث،.

55. گزيده آثار و افكار دكتر ژوزف مورفى، ژوزف مورفى، [گردآورنده و مترجم] هوشيار رزم آزما، تهران، سپنج،.

56. مجمع البيان في تفسير القرآن و الفرقان، فضل بن حسن طبرسي، تهران، منظمه الاوقاف و الامور الخيريه، دارالاسوه للطباعه و النشر،.

57. المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، محسن فيض كاشاني، تحقيق و اعداد مؤسسة احياء الكتب الاسلاميه، قم، حسنين (عليهما السلام)،.

58. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين النوري الطبرسي، تحقيق مؤسسه آل البيت: لاحياء التراث، قم، موسسه آل البيت:.

59. مشكاة الانوار في غررالاخبار، حسن بن فضل طبرسي، مترجمان مهدي هوشمند و عبدالله محمدي، قم، دارالثقلين،.

60. المعجم الكبير، ابي القاسم سليمان بن احمد الطبراني، حققه و خرج احاديثه حمدي عبدالمجيد السلفي، [بيروت]، دار احياء التراث العربي، ق.

61. مكارم الاخلاق، رضى الدين ابى نصر الحسن بن الفضل الطبرسى، حققه و قدم له حسين الاعلمى، قم، قدس، ق.

62.

ص: 207

من لا يحضره الفقيه، ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، [اعداد] مجمع البحوث الاسلاميه، الآستانة الرضوية المقدسه، مشهد، آستانه الرضويه المقدسه، مجمع البحوث الاسلاميه، ق.

63. مهر تابان (يادنامه و مصاحبات تلميذ و علامه ... محمدحسين طباطبايي تبريزي)، محمدحسين حسيني طهراني، مشهد، علامه طباطبايي، ق.

64. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، ترجمه حميدرضا شيخي، تهران، مؤسسه فرهنگي دارالحديث،.

65. نشانه هايى از او، رضا صدر، به اهتمام باقر خسروشاهى، قم، حوزه علميه قم، دفتر تبليغات اسلامى،.

66. نقد النصوص في شرح نقش الفصوص [ابن العربي]، عبدالرحمان بن احمد جامي، با مقدمه و تصحيح و تعليقات ويليام چيتيك، تهران، مؤسسة پژوهشي حكمت و فلسفه ايران،.

كلك معرفت ؛ ؛ ص207

. نكته هاى ناب (برگزيده بيانات رهبر فرزانه انقلاب در جمع دانشجويان و دانشگاهيان-)، سيدعلى خامنه اى، تدوين و تنظيم حسن قدوسى زاده، نظارت نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، مركز فرهنگى، قم، دفتر نشر معارف، 4.

68. نماز از ديدگاه دانشمندان و متفكران، رحيم كارگر محمديارى، قم، ستاد اقامه نماز،.

69. نماز از ديدگاه قرآن، احمد خاتمى، ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 189.

70. نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاينده، سخنان و خطبه هاى حضرت رسول اكرم (ص) با تنظيم موضوعى و ترجمه فارسى، تصحيح و تدوين عبدالرسول پيمانى، محمدامين شريعتى، اصفهان، خاتم الانبياء،.

71. نيايش امام حسين (ع) در صحراى عرفات، محمدتقى جعفرى، تهران، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى،.

72. نيايش، على شريعتى، تهران، قلم،.

73. نيايش، مهاتما گاندى، ترجمه شهرام نقش تبريزى، تهران، نشر نى،.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109